جنگ تمام شده و هنوز نقشه عملیات می کِشد دست جامانده فرمانده ای در خاک دشمن
باید کودتا کنیم تو پادشاه را بکُش بوسیدن ملکه با من
هوای دلم را داشته باش وقتی زیر باران قدم می زنی و خیابان های زیادی در ازدحام زیباییت زیر دست و پا له می شوند !
یک پنجره لبریز از انتظار چند دیوار بغض گرفته گلدانی فراموش شده در کنج اتاق شعری ناتمام و شاعری مچاله در تنهایی خویش تمام دار و ندار خانه است بی حضور تو !
باران دلتنگی هایِ ابری بود که گم شد و هرگز راه خانه را پیدا نکرد