یقین که مست کند یک جهان زبوی تن تو اگر که باز شود دکمه های پیرهن تو نه مستی است که پیراهنت ز تن بتراود خدا شراب خودش را نشانده در بدن تو پراز شکوفه و گل می شود تمام غزل هام اگر که وام بگیرم به بوسه از دهن...
بی تو در کافه ها خراب شدم کافه بی تو به جان من افتاد بعد تو هر چه قهوه آوردند یخ زد و از دهان من افتاد گم شدم توی کافه ها هر شب ول شدم مثل یک «سگ ولگرد» «کافکا» را به دست من دادند کافه از شهر، بی...
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست به به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی