بی تو در کافه ها خراب شدم
کافه بی تو به جان من افتاد
بعد تو هر چه قهوه آوردند
یخ زد و از دهان من افتاد
گم شدم توی کافه ها هر شب
ول شدم مثل یک «سگ ولگرد»
«کافکا» را به دست من دادند
کافه از شهر، بی تو «مسخ» ام کرد
بی تو در کافه ها مرا می سوخت
لب سیگار را لب سردم
هی تو را جای دود سیگارم
در ته سینه حبس می کردم
شده ام کافه گرد ولگردی
که به دنبال کافه می گردم
بی تو هر کافه را محک زده ام
کفر هر کافه را در آوردم
پاره خطّ شکسته ای شده ام
که به آخر رسیده ام بی تو
هر چه که توی کافه گردی ها
گیرم آمد کشیده ام بی تو
ZibaMatn.IR