پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بیا امروز فکرمان را بهتر کنیم مثلا از این پس واژه «خشک»را اینگونه تعبیر کن: قدم های عاشقانه ای در باغ صدای برگ های زرد خشک شده را در آورد که دوباره پدر بزرگ در خلوتش لبخند بزند علیرضا نجاری( آرمان)...
خانه ای که درآن مادرنفس بکشد هیچ گلدانی خشک نمی شود....
ای دلبر عیسی نفس ترساییخواهم به برم شبی تو بی ترس آییگه خشک کنی به آستین چشم ترمگه بر لب خشک من لبِ تر سایی...
بی حضور تو رنگ های زندگی محو می شوند، بسان آبی که از اسفنجی فشرده شده بر زمین می ریزد و من هنوز وجود دارم. خشک و خاک آلود....