بیماری مبتلا به درمانم
با زهری که نگاهش تجویز کرد
علیرضانجاری(آرمان)...
نمی دانم جنس زلف هایش چه بود
هرچه بود حال شانه را هم آرام می کرد
علیرضانجاری(آرمان)...
«آغوش»
یعنی دره مرگ تمام غم های تو
«آغوش»
یعنی اوج پرواز تمام رویاهای من
علیرضانجاری(آرمان)...
واژه «تلخ» همیشه بد نیست
من قصه ها را شبیه احساس شیرین
طعم تلخ قهوه می بینم
علیرضا نجاری (آرمان)...
مرا اسیر قفس های آتش کن
من عاشق قرنیه چشم این دلدارم
علیرضانجاری(آرمان)...
صدای سم اسبان
خبر از اشک های قلم می دهد
علیرضا نجاری (آرمان)...
تیشه بردار و
خانه ام را از پایه ویران کن
محتاج سکونت که خود ساخته نیست
علیرضا نجاری (آرمان)...
مهرت که خواست
بر دلم بنشیند
نیم خیز
راهش را گرفت و رفت
چرا که
صندلی ها پُر بود
علیرضانجاری(آرمان)...
خلسه های
هر ساله ام
به یک
لبخند
تو
می ارزد
علیرضانجاری(آرمان)...
تفکر
تفسیر حقیقت
نیست
کمی تفکر کن
شاید
روزی
بیدار شوی
علیرضانجاری(آرمان)...
«تنهایی»
با لبخند های تو
معنا می شود
روح، روح است
چه یک پیکر
چه صد پیکر
علیرضانجاری(آرمان)...
«خیال»
تفسیرِ
چشمان توست
همینقدر دور
از دستان من
علیرضانجاری(آرمان)...
خوش آن روزی که
زخم هایم
با نمک لبخند تو
تیمار شود
علیرضانجاری(آرمان)...
اضطراب شیرین من
صدای نبض دستان توست
علیرضانجاری(آرمان)...
«اندوه» یعنی:
«روزِ آمدنت رفت»
فردا
«روزِ رفتنت می آید»
علیرضانجاری(آرمان)...
«دلبر»
تفسیر نقش دود سیگاری ست
که زلف کج تو را بر این بوم کشید
علیرضانجاری(آرمان)...
چند صباحی
اشک هایم را
آستین پاک می کند
همین یکی دو روزی
که خنده هایت را ندیدم
علیرضانجاری(آرمان)...