رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درددل کنم و دردسر شود...
دو چشمت از عسل لبریز و لب هایت شکر دارد بیا هرچند می گویند شیرینی ضرر دارد زدم دل را به حافظ دیدم او امشب برای من «لبش می بوسم و در می کشم می» در نظر دارد اگر چه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است کمر چون مو...
من خودم با انتخابم دردسر را ساختم این همه آدم چرا باید تو باشی انتخاب؟ .
چیزی که ما پیشرفت می نامیم عوض کردن یک دردسر با دردسری دیگر است.
. اکثر موجودات، همیشه به خاطر نقطه ضعفهایشان، توی دردسر می افتند مگس ها، چیزهای چسبناک را خیلی دوست دارند شب پره ها شعله را و آدمها، عشق را
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد