پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دستم را بفشاریواژه می بارد و شعر می چکددستت را بفشارمپنج شیشه ی عطردر کفِ دستم می شکنند...
بارانِ دلتنگی هاست وُ، --خیسم از نبودنت! ...هیچ سقفی بر سرم، دستت نمی شود.! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
اما همه ی راه ها کهبا پا پیموده نمی شونددستت را به من بده......