سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دستم را بفشاریواژه می بارد و شعر می چکددستت را بفشارمپنج شیشه ی عطردر کفِ دستم می شکنند...
با هم که باشیم سه تاییم من ، تو و بوسه بی هم چهار تاییم تو با تنهایی من با رنج...
به چه درد می خوردکه هزار شهر را بگردیاما به راه دل خویش آگاه نباشی..._ لطیف هلمت_برگردان: مختار شکری پور ...
باد برف را آب می کندعشق نیز دلم رابرف به سیل تبدیل می شوددلم نیز به آفتاب...
حس هفتمبمن می گوید:«آتش»خشم بزرگ خداونداست...
معلم جغرافیا هرچه که می خواهد ؛بگذار بگویدکره خاکی تنها دو دریا دارد و بسآن هم دو چشمان تو......