پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در افق کوچه پنهان محو ،تنها ،دو راهی ها ،اشک گویا درست می آمد ، دل ولی اشتباه می رفت.حجت اله حبیبی...
در جنگلی زردْفام دو راه از هم جدا می شدند و افسوس که نمی توانستم هر دو را بپویم؛ چرا که فقط یک رهگذر بودم ایستادم … و تا آن جا که می توانستم به یکی خیره شدم، تا جایی که در میان بوته ها گم شد…پس بی طرفانه آن دیگری را برگزیدم.شاید به خاطر این که پوشیده از علف بودو می خواست پنهان بمانداگر چه هر دو یکسان لگد کوب شده بودند.و هر دو در آن صبحگاه همسان به نظر می رسیدند؛پوشیده از برگ، بی ردّ پایی بر آن هاآه … من راه نخستین را برای ...
هر وقت بین دو راهى موندین"شیر یا خط" بندازین! مهم نیست شیر میاد یا خط ! مهم اینه که توی فاصله فرود سکه، میفهمید که دلتون میخواد نتیجه شیر باشه یا خط...!...
دو راهی فقط دو راهی بین لب و گردنت...