شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
بزرگ شده ام و میترسممیترسم سرم را روی دامنت بگذارم و زانوانت درد بگیرد حال نوبت توست سرت را روی شانه ام بگذاری و من با اندکی مادرانگی که برای عروسک هایم کرده ام تو را نیز در آغوش بگیرم مادر♥️ستوده...
با سفره فاطمه نمک گیر شدیم با نوکری اهل ولا پیر شدیم هر چند که روسیاه هستیم امادلبسته به زیبایی تقدیر شدیماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
خلقی ز کرامت شما میگویندتسبیح تو را ارض وسما میگویندای شافعه روز قیامت زهرااز لطف تو در روز جزا میگوینداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
در شفاعت برتری دارد به هر پیغمبریبر تمام اولیا دارد مقام مادری کوثر است و چشمه جوشان پاک زمزم استعصمت داور تجلی صفات اعظم است فاطمه قدر است عالم بسته بر تقدیر او شیعیان روز قیامت بنده ی تدبیر او فاطمه جان پیمبر نور چشمان علیست روشنای کهکشان و بر دوعالم منجلیستذکر تسبیح الهی زینت سجاده اشسایبان شیعیان چادر سیاه ساده اشفاطمه را فاطمه تنها نمی باید نوشتخلقتش را ازل تا ایزد منان سر...
بغیر ازعاشقی مادر دراین دنیا گناهت نیستتو یی شیرین ترازشیرین وفرهادی گواهت نیستبخوان مادر برای من دوباره لای لای از عشقکه جز عشق وصفا چیزی درآن سوز صدایت نیستتویی ساقی تویی ساغر تویی زیباترین باوربرای من بهشتی بهتر از دست دعایت نیستبخوان از عشق و سرمستی برای من که بی تابم که غیر از عاشقی چیزی در آن چشمان ماهت نیستاعظم کلیابی بانوی کاشانی...