شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
عسل می خواهم چیزی را به توبگویم من نه تاجیکم، نه پشتون من نه هزاره، نه زی ترکممن نه ازبک، نه بلوچممن نه ایماق سترگممن یک انسان دوستم .یک شب کنار پنجره روی بام آسمان، با ماه به درد دل نشستمهمین گونه مات و مبهوت ماندم در غربت در تصویر خیالم از وطن یک صفحه سیاه و سفید کشیدمعسل شرمنده ام به کابل میروم کابل شهر شوخ و شنگ دختران است. افسوس افسوس که ،ناله ها و شکوه هایشان ،تنهایی و غم هایشان ،به طالع فردا نمیرسند.دختران...
لبت خوش نقش تر از برگ های گل پس از بارانتنت یاد آور زیبایِی کابل پس از بارانزمین از خویش شاعر پشت شاعر می دهد بیرونهمین که می خمد بر صورتت کاکل پس از بارانکشیده آسمان زیباترین نقاشِی خود را...تو در آغوش من،پاییز ، دریا ، پل، پس از بارانجهان با این همه نامردمی و زشتی اش زیباستبرای عشق ورزیدن ولی در کل پس از بارانغزل های من و حافظ توافق کرده اند آخراال یا ایها الساقی«بریز الکل پس از باران»چه خوابی دیده ام دی شب، من و تو، بوسه، آ...
آسمان آبی کابلهرکه از انگور نابت دانه ای نوبر کنداز بدخشان۱ تا مزارت۲ قصه از گوهر کندآسمان آبی کابل۳ فکار از چیستی؟!کاش روزی باغهایت سبزه را باور کندمردم شهر تو در فصل بهار دیگرییاد گلشت و صفای در دامن بابر۴ کندژاله ریزد کوه بابا۵ سمت شهر بامیان۶تا هرات۷ از کودکان تو گلوئی تر کندچشمه ها سازد به غرش دره سالنگ۸ راتا به چاریکار۹ نازت لاله ها سرسر کندعطر گندمزار گردیزی۱۰ هوایی می کندهر دل دیوانه ای که یادی از چَکَر۱۱...
به خواهرم گفتماز میدان هامحله های بزرگانو بازارهای شلوغ کابل دوری کن.گفت: مرگ در اینجا چون گرد هواست،همه ی دریچه ها را ببندی نیزسرانجام به اتاقت می آید....