سه شنبه , ۱۱ بهمن ۱۴۰۱
اون دیالوگه که میگفت:من هر روز همین قدر خسته ام. فقط امروز حال و حوصله ی گول زدنِ خودم و بقیه رو ندارم.عمیقا میفهمم داره چی میگه......Saeideh......
♥️ℒℴνℯ♥️♡پدر میگفت:محبتت را به برگ ها سنجاق مزنکه باد با خود می بَرد...محبتت را به آب جویی بریزکه با ریشه ها عجین شود...ریشه ها هرگز اسیر باد نیست... ♡مادر میگفت:پروانه ی محبتت رابه تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...محبتت را به خانه ی دلی بنشانکه خیال بیرون شدن ندارد... ♡و یاد معلمم بخیر...هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:نقطه سر خط...♡مهربانتر از خودت با دیگران باش♡ ...
این روزهایم به تظاهر می گذرد . . .تظاهر به بی تفاوتیتظاهر به بی خیالیبه شادی و به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیستاما چه سخت میکاهد از جانم این نمایش . . . ...Saeideh......
✍🏻 نامه ای به خودم...من همیشه تو سختترین روزای زندگیمجز خودم هیچکسی رو نداشتم یعنی همیشه خودم کنار خودم موندمخودم هوای خودمو داشتمخودم به تنهایی تموم زخماموپانسمان کردمشاید خیلی جاها باانتخاب های اشتباهم به خودم آسیب زدم...و یا شاید خیلی شبا دلیل حال بدمخودم بودم، ولی خب همیشهسعی کردم خود واقعیم باشمتظاهر به چیزی که نیستم نکنم... همیشه سعی کردم یه جنگجو باشمتا برای خواسته هام و آرزو هام بجنگمبرای همین همیشه از خودم...
دلم می خواد به هر آدمی که بهم نزدیکه و دوسش دارم بگم:ببین من حالم خوب نیست؛شاید یه مدت نتونم باهات حرف بزنم،ببینمت یا بغلت کنم یا خیلی سرد به نظر بیامولی باور کن ازت ناراحت نیستم قصدم ندارم که از زندگیم حذفت کنم به عنوان یه انسان منم گاهی نیاز دارم با خودم تنها باشم تا ریکاوری بشم و انرژیم برگرده ؛فقط همین.دلم می خواد داد بزنم و بگم میشه دست از دوست داشتنِ من بر نداری و صبر کنی تا من با یه حال بهتر برگردم کنارت؟بخدا خیلی خستم......
میدونستین «دورت بگردم» واقعیه و واقعا فرد خوب میشه!قدم زدن دور یک فرد بیمار (معمولا در سه یا هفت نوبت) با این نیت که انسان ناخوشی اون شخص رو به خودش بگیره از رسوم شناخته شده ست؛ داستان از اینجاست که امپراطور مغول باهور؛ برای خارج کردن بیماری از بدن پسرش همایون و انتقال اون به بدن خودش، این کار رو انجام داد و در این حادثه ولیعهد باهور حقیقتا خوب شد اما امپراطور کمی بعد درگذشت خیلی جالب بود.....Saeideh......
گیر کردیم توی تکرار، خیلی که متفاوت باشیم از یه تکرار در میایم، میوفتیم توی یه تکرار دیگه ..و این قشنگ نیست.....Saeideh......
میدونی ما زنها خوب بلدیمحال بدمون رو پنهان کنیم !چون نمیشه مثلا بزاریم بریم مدتی بعد برگردیم ..!یا خوب نیست سیگار بکشیم ..به جاش ماها که غمگین میشیمچهارزانو روی مبل میشینیملاک میزنیم ..یا موهامونو باز میکنیمبرای خودمون می رقصیم ...یا بلندتر می خندیم تا خودمونوخوب نشون بدیم !ماها یه عمر پای زندگی و علاقه هامونمی مونیم و شکایت نمی کنیم ...و این اسمش میشه نجابتو با همین عنوان همه ی عمر به سکوت دعوت میشیم !...Saeid...
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم مشتی خاککه ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانهیا سنگی در دامان یک کوهیا قدری سنگ ریزه در انتهای یک اقیانوسشاید خاکی از گلدان یا حتی غباری بر پنجرهاما مرا از این میان برگزیدند : برای نهایت برای شرافت برای انسانیتو پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : نفس کشیدن دیدن شنیدن فهمیدن و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام : برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که ...
تو همه جا کنارمی و پیشمی، وقتی تو شلوغیم، فکر کردن بهت بهم ارامش میده.تو تصورم بهم لبخند میزنی، وقتی کنارمی به حرفام گوش میدی وقتی که ساکتم، صدامو میشونی و صداتو میشونم حتی اگه چیزی نگی، وقتی ناراحتم میفهمی، وقتی باهات حرف میزنم به حرفام گوش میدی، هر اتفاقی بیفته تنهام نمیزاری و برات مهم نیست میتونم چقدر مزخرف و بد باشم.مهم نیست پیشم باشی یا نه من حضورتو کنارم حس میکنم و وجودت تو زندگیم پر رنگ تر از هرکس دیگه ایه، و ازت میخام همیشه تو ذهنم بمونی ...
خدا چقدر ڪم طاقت شده ایم...چقدر زود از ڪوره در می رویم...چقدر زود دڸ می بندیم...چقدر زود دڸ می ڪنیم...چقدر زود دڸ می سوزانیم...چقدر زود دڸ مرده می شویم...اصلأ انگار دڸ توی دلماڹ نیست...دائم دڸ دڸ می ڪنیم برای همہ چیز...و دڸ بیچاره را بهانہ ڪرده ایم... برای تمام ڪم ڪاری ها... برای تمام بی توجهی ها بی مهری ها.خداوندا بہ ناتوانی ما ر...
قشنگ ترین تعریفی که از تعهد خوندم این بود که:«اگه یه نفر رو قلباً و با تمام وجود دوست داشته باشی، تعهد آسون ترین چیزیه که می تونی داشته باشی، چون هیچکس جز اون به چشمت نمی اد و هیچکس نمی تونه به اندازه ی اون زیبا و کامل باشه.»...saeideh......
زندگی از جایی قشنگ میشه، که آدم تصمیم میگیره خودش رو با تمام نقطه قوت ها و نقطه ضعف های خودش و زندگیش، در آغوش بگیره و بهش قول بده که ازش یه ورژن خیلی بهتر تحویل این جهان میده......saeideh......
حاضرم تموم غم هایی که رو دوست داری رو یک تَنه گردن بگیرم ،اما لحظه ای احساس نکنی که هیچ چیز خوب نیست،ببین تو حق داری خسته بشی ،کم بیاری ،داد بزنی ،گریه کنی ،زجه بزنی ،اما حق نداری حس کنی هیچی بدرد نمیخوره.چون هنوزم یه سری چیزا و آدم ها ارزشش رو دارن..مگه نه؟مثلا خودِ من؛اینجا منتظرت وایسادم تا حالت از بد بودنِ مطلق در بیاد و بدوم بیام سمتت.نه اینکه بگم میخوام تو روزای بدت تنهات بزارم و برم دنبال خوشیم.فقط میخوام یکم شرایط اروم تر بشه تا بتونم بیش...
معنی کلمه قوی رو فقط کسایی با تمام وجودشون درک میکنن، که با وجود ضربه هایی که تو زندگیشون خوردن، رنج هایی که به تنهایی به دوش کشیدن، درد هایی که تو سینه پنهون کردن، اشکایی که یواشکی ریختن، هزار بار به ته خط رسیدن، اما برای بار هزار و یکم بلند شدن و ادامه دادن. اینا اگه حتی هیچکی هم پشتتون نباشه خودشون دوباره از همونجا که زخم خوردن جوونه میزنن، سبز میشن، و ثمر میدن .....Saeideh......
آدم ها بازیچه نیستند، یا ابزار آزمون و خطا و کمبودها یا سیبل پرتاب خشم ها و قهرها و ترفندها.آدم ها متوجه و خسته می شوند و دل می کنند از مهربان بودن های بدون دلیل و عشق ورزیدن های بدون پاسخ. آدم ها را دلزده و آسیب دیده و ناامید نکنیم از صداقت ها، از اعتماد کردن ها، حرف زدن ها، پناه بردن ها.... آدم ها ساده به نظر می رسند و در عین حال، پیچیده اند. که ظاهرا تغییرناپذیر و یکنواخت اند و آرام آرام به آدمِ دیگری تبدیل می شوند و از سادگی و بی شیلگی دست ...
🕊🕊مواظب باشاینجا فضاى مجازى استنکند در عمق تنهاییتچمدان دل تنگیهایت رابه نغمه نغمه های پوچ و غیرحقیقى ببندییادت باشداینجا هر که هر چه می خواهدمی تواند باشدقاضی، وکیل، نویسنده، شاعرهنرپیشه، خواننده، مشاور، دکتر، متخصص ،استاداینجا حتى آدمها به راحتى تغییر جنسیت مى دهندزنها مرد مى شوند و مردها زناما تو باور نکنقشنگی های اینجا فقط در همان چهار چوببى اساس خودشان قشنگ هستندباور کن این آشفته بازار، این دنیاى مجا...
ببخش کسانی را که نمی دانستند چگونه تو را دوست بدارند، آنها دوست داشتن خود را به تو آموختند.ببخش کسانی را که بلد نبودند با تو آنگونه که شایسته ی توست رفتار کنند، آنها به تو مراقبت از خود را نشان دادند.ببخش کسانی را که رویاهایت را باور نداشتند، آنها تو را به سمت جلو و شوق رسیدن سوق دادند.ببخش کسانی را که نمی دانستند چگونه تو را حمایت کنند، آنها به تو کمک کردند تا خودت را تقویت کنی.به ازای هر یک نفر که میبخشی؛بخشی از وجودت شفا می باید.پس ب...
اولین باری که حس کردم دوستش دارم رو یادم نمیاد، اما اولین باری که گفت «دوستت دارم » رو فراموش نمی کنم.یه روزایی توی زندگی هست که دیگه بر نمیگرده، یه آدمایی به زندگیت میان که دیگه تکرار نمیشن، یه کسایی از زندگیت میرن که جاشون همیشه خالی میمونه...اگه این شانس رو داشتم که به عقب برگردم، میرفتم به اولین روزی که اسمم رو صدا زد.به اولین باری که میخواست یه حرفی رو بزنه و نتونست.به روزی که دوستم داشت و نگفت. انقدر توی اون روز میمونم که همون جا بم...
...می دانید ؟بیایید تعارف را کنار بگذاریم و اعتراف کنیم که ما آدمها با همه ی تنهایی هایمان، با همه ادعاهای مان ، نمیگویم نیاز داریم ، ولی میگویم مشتاقیم که یکی حواسش به ما باشد !یعنی گاهی بپرسد : کجایی؟ چه می کنی؟گرمت نیست؟سرما نخوری !اونجا که هستی هوا چطوره؟!ما طفلکیها همه ، یکی را میخواهیم که حواسش جمع مان باشد. با یک احوالپرسی خیلی ساده ، چطوری؟ خوبی؟همین ! آنوقت ما حواسمان بیشتر به زندگی میرود. و انگار زندگی ...
هیچ کس نمی داند چه رنجی کشیده ای تا آرام باشی و چه مشکلاتی از سر گذرانده ای تا به اینجای جهان برسی. هیچ کس تاریخچه ی زیست تو را نخواهد فهمید و همه به اکنون تو نگاه خواهندکرد، نه تاوان های سنگینی که برای ایستادنت در اکنون پرداخته ای.آدم ها تو را از دور برانداز می کنند و از دور، همه چیز ساده تر از آن چیزی تصور می شود که فکر می کنی. این واقعیت را بپذیر و توضیح نده! توضیحات اضافه، همیشه همه چیز را خراب می کنند. آن کسی که یک بار از رودخانه عبور کرده...
دختری با پدرش میخواستند از یک پُل چوبی رد شوند...پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر... پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم...دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!این دقیقا مانند داستان رابطه ی ما با خداوند است؛...
همین حرف های ناگفته اند که رابطه را تمام می کنند. همین جواب ندادن های ساده. همین ندیدن های ساده و همین خبر نگرفتن های گاه و بی گاه. همین امروز و فردا کردن های انباشته شده. آخر روزی برمی گردیم و می بینیم آن قدر دور شده ایم ما دیگر حتی در خاطراتمان هم با هم آشنا نیستیم. همین غریبه شدن های ساده روزی کار رابطه را می سازد. بعضی از آدم ها را باید نگه داشت. کسانی که در سخت ترین شرایط با ما ماندند. کسانی که با ما مهربان بودند و ما را تنها نگذاشتند. کسانی...
بعضی وقتا یه حس عجیبی دارم که نمیدونم کجای راه ام وایسادم..انگار از ارتفاع میترسم،ولی باید برم یه جای بلند!انگار از دریا میترسم، ولی باید شنا کنم!انگار از مسیر میترسم،ولی باید ادامه بدم!انگار از شروع کردن میترسم،ولی باید شروع کنم!حتی انگار از ترسیدن هم میترسم ولی باید بتونم..! ولی خوب من همیشه خودم بودم برای خودم، خودم به خودم انگیزه دادم، خودم ادامه دادم و خودم موفق شدم به قول نیچه: آنچه مرا نکُشد، قوی ترم میکند..!...Saeide...
آنهایی که کمتر تو را می شناسند همیشه می گویند خوش به حالت. فکر می کنند آرامش تو و شادی ات نتیجه ى بی خیالی هاست. فکر می کنند تو بلدی دنیا را ندیده بگیری. به خیالشان می رسد بدی ها را حس نمی کنی. آنها فکر می کنند دیوار شادی تو به اندازه صدای خنده هایت بلند است.اما کسانی هستند که بیشتر می شناسندت. بیشتر در کنار تو بوده اند و یا عمیق تر تو را دیده اند. آنها می فهمند و می دانند که بدی های دنیا را خوب دیده ای. می بینند ناراحتی هایی را که روی دلت سن...
دلنوشته:انگار وسط دریایی متولد می شویم و تا کودکیم، دریا تا زیر زانوهامان است و هرچه بزرگتر می شویم، آب بالاتر می آید و حالا ما یک مشت آدمِ بزرگیم که هر کدام داریم در دریای مشغله های خودمان دست و پا می زنیم.نه قضاوت کنیم نه آزار برسانیم و نه توقعی داشته باشیم، هرکس درگیر دغدغه هایی ست که فقط خودش می داند. هرکس نگران موج های بلندی ست که جهان خودش را از هم می پاشد و هرکس در گریز از کوسه هایی که دنیای خودش را محاصره کرده .دلم می خواست برگرد...
عشق همیشه آدم رو غافلگیر میکنه! ازم پرسیدی، عشق مثل چی می مونه؟! گفتم، عشق مثل بارونه! گاهی اونقدر محکم و بی رحمانه می باره، که واسه فرار کردن ازش، می خوای برگردی و از ادامه ی راه منصرف شی یا یک چتر تهیه می کنی و با احتیاط به راهت ادامه میدی!اما، بعضی وقت ها هم، این بارون خیلی آروم و بی سر و صدا می باره ، جوری که تازه تو نیمه های راه می فهمی خیس شدی و راه برگشت هم خیلی طولانیه...عشق همیشه آدم رو غافلگیر می کنهمثلِ بارون!...Saeideh...
مواظب رایحه حرف هایمان باشیم !حرفها رایحه دارند ...عطر دارند ...رایحه حرف هایمان تا ساعت ها روی جان و تن می نشیندتا مدت ها در فضا می ماندتا سالها در خاطره ها جا خوش می کندعطر حرفهایمان هر چه که باشد ،تند و تلخ ،گرم و شیرین ،تیز و شورانگیز ،یا آرام و روح انگیز ...ما را در خاطره ها به یاد می آورد ...شمیم رایحه حرف هایت را انتخاب کن؛بدان که همیشه درخاطره ها باقی میماند.:)...Saeideh......
اگر به گذشته بر می گشتم؟ چیزی را تغییر نمی دادم، می ترسیدم اصلاح یک اشتباه کوچک، دستآورد بزرگی در اکنون یا آینده را از من بگیرد. اگر به گذشته بر می گشتم، هیچ کاری نمی کردم، فقط نگاه می کردم و از تماشای پازل به هم ریخته ای که با رنج و آزمون و خطای بسیار و آرام آرام کنار هم چیده می شد، لذت می بردم. اگر به گذشته ام بر می گشتم کاری نمی کردم، چیزی را عوض نمی کردم، ولی محال بود کودکی ام را ببینم و در آغوشش نگیرم و در گوشش نگویم: «سختی های بسیاری در پیش...
مَن یه مَنِ قوی درون خودم دارم،که بهِم اجازه نمیده یه بازنده باشم،این مَنِ قوی بهم یاد داد ؛همه تسلیم شدن بلدن،همه میتونن جا بزنن،همه میتونن به چیزی که هستن قانع باشن،همه میتونن با بهونه اوردن خودشونو گول بزنن..ولی من مثل بقیه نیستم.من نمیتونم مثل بازندها فکر بکنم،یعنی این مَنِ قویِ درونم،بهِم اجازشو نمیده..برای همینه که همیشه یا یه چیزیو کلا نمیخوام،یا اگه خواستمش، اونقدری برای داشتنش میجنگم، و تلاش میکنم که بهش برسم......
عشق اگر عشق باشد که هیچ وقتبا هر بهانه ای سریع از هم نمی پاشد جانمکدام رابطه ای را دیده اید که چند روز رفتن نداشته؟کدام دعوا را دیده اید که به هم نگفته باشند:دیگر هیچ وقت نمی خواهم ببینمت؟اصلا دنبالم نگرد!اگر دوستش داشته باشی،اگر خاطرش را واقعا بخواهیبغلش می کنی و درِ گوشش می گویی:تو حق داریقهر کنی،حق داری ناراحت باشی،اصلا حق داری تا چند روز مرا نبینی و صدایم را نشنوی اما،یادت باشدنمی توانی مرا دیگر دوست نداشته باشی!آدم اگر کس...
.بَعضی اَز«نِگاه هاٰ»صدایِ قَشنگی دارَندبدون ِکلٰامیجٌویایِ حالت می شوَندبدون ِکلاٰمی «دوستَت داٰرم ♡»رامی گویَند، بدون ِکلٰامی «آرامش واِطمیناٰن »را به ِقَلبت ْبرمی گردانَندبَعضی اَزنگاه ها «صدایِ قشنگی »دارنددُرست مانندِ«نگاهِ تٌو ...»🧿 ...Saeideh......
مثلا گلای فرشمون غنچه بدن و بزرگ شن.مثلا خورشید و ماه بهم برسن.مثلا داداش کوچیکم از من بزرگتر باشه.مثلا بتونیم پرواز کنیم.مثلا کل تابستون برف بیاد.مثلا آب دریا قرمز باشه.مثلا بارون مزه شیرکاکائو بده.مثلا ی روز دوست نداشته باشم....Saeideh......
دلتنگی جزئی از این زندگی ست، غم جزئی از این زندگی ست، شادی، لبخند، اشک، جزئی از این زندگی ست. باید تجربه کرد، باید قبل از رفتن، همه چیز را تجربه کرد. مانند مسافری که اینهمه راه آمده تا ببیند و بچشد و بشنود و لمس کند و برگردد. باید طعم و عصاره ی همه چیز را چشید، باید تفاوت عمق اندوه و شادی را تشخیص داد، باید آرامشِ بعد از گریه ها و لبخندهای طولانی را تجربه کرد، باید عاشق شد، دلتنگ بود، اشتیاق داشت، در آغوش کشید. باید تلاش کرد و به دست آورد و از دس...
خوشحالم که هربار دلخوشی ت را در آدم های تازه ای پیدا می کنی و این یعنی هنوز هم می خندی. و غمگینم که تغییر مسیر نمی دهی و خودت را گره زده ای به اتفاقات و آدم ها. غمگینم که هر اکتشاف تازه ای دلت را می لرزاند و خودت را فراموش می کنی و غرق در دنیای دیگران می شوی و یک بار هم از خودت نمی پرسی: دنیای خودم چه؟!تو دنیای خودت را گم کرده ای سعیده! سال هاست و بیهوده در جهان ناشناخته ی آدم های غریبه، دنبال تکه های محالی از دنیای خودت می گردی!و فراموش کرد...
اسفند،بوی هفت سین خاطرت را می دهدسیب سرخ لبانت ...سکّه ی مطلّای نگاهت ...سمنوی شیرین دهانت ...سبزه ی پیراهنت ...سماق عشقت ...سنجد مانده بر دست هایت ...دور آیینه بندان صورتت ...آیه آیه مهر از حدیث نورانی قلبت، عزیزم!که مرا به معراج خواستنت، کشاندهدر عیدانه ی لبخندهایی، که بوسه ریخته اند!شعری که حجم کتاب دلتنگی ام را، پر کردههر چه هست از توست ...از دوست داشتنت ......Saeideh......
من هم داشتم...من کسی را داشتم که هربار تحسینم می کرد و انگار قلم مو برداشته بود و داشت آرام آرام، بال های پرواز مرا ترسیم می کرد. او در لحظات بی قراری از من محافظت می کرد، حمایتم می کرد و هرکجا که می ترسیدم، شبیه بچه ای که از آدم ها ترسیده، پشت جسارتش مرا پناه می داد. وقت هایی که چاقوی مقایسه را روی گلوی خودباوری ام می گذاشتم، مهربانانه در آغوشم می کشید و مرا از جهان و آدم ها تمایز می داد. من کسی را داشتم که هیچ کس شبیهش را نداشت. او فقط خوبی ه...
باید یادبگیری هرکی که میاد یه روزی میره..یه سریا رو خدا میبره..یه سریام خودشون میرن..رفتنم مثلِ اومدن جزئی از زندگیه..یه سریا میان تا بهمون یه سری چیزا رو یاد بدن.. باید یادبگیری که آدما میتونن متناسب با شرایط یا منافعشون تغییر کنن..باید یادبگیری که انتظارت رو از آدما اونقدری کم کنی که اگه یه روز رفتن؛بودن یا نبودنشون نتونه تموم لحظات زندگیتو تحت تاثیر قراره بده..اگه یادبگیری که خودتو بیشتر از هرکسی دوست داشته باشی؛دیگه برات مهم ن...
ببین مهربون...رنگِ دوست داشتنِ من...رنگِ غش و ضعف هایِ هفده سالگی نیست...یا تندیِ تبِ عشق هایِ هجده سالگی...رنگِ دوست داشتنِ من...کسلیِ عصرایِ چهل سالگیه...که بی حوصله جلویِ تلویزیون می نشینی....رنگِ دوست داشتنِ من همون چایِ قندپهلوییه که برات میریزم وچندخط شاملویی که برات می خونم...رنگِ دوست داشتنِ من...فرق داره با آدم هایِ این زمونه....رفتنی نیست...پریدنی نیست...مالِ یه روز و دو روز نیست...رنگِ دوست داشتنِ من...روزای...
یک روز هم یکی میاید کهمرا برای خودم بخواهد که قِلِقَم را بلد باشد و به من فرصت عاشقی کردن بدهد ...کسی که با رفتنش مرا از خیابانها بیزار نکند.یکی که من برایش یکی مثل همه نباشم. ایموجی قلبهایش، لبخندش ، جانم گفتنش هایش، وقفِ عام نباشد...من منتظر کسی هستم که همه در حسرت چشمهایش بسوزندو من ولی هر لحظه که دلم خواست ببوسمش میدانی شک ندارم روزی کسی میاید که ممنوعه ی همه باشد و حلال ترینِ من...که برایِ همه همان مغرور دوست نداشتنی باشد ...
کاش روح ما هم مثل بدنمون آزمایش شدنی بود. مثلاً میرفتی چکاپ و بهت میگفتنچند ماه از ته دل نخندیدی، بیشتر بخند یا مثلا گریه ات کم شده تنها شدی گریه کنیا بگن بغل میخوای! بدون آغوش دیگه دووم نمیاری.Saeideh...
بهش امنیت بدہ راحت حرف بزنہبهش امنیت بدہ بلند بخندہبهش امنیت بدہ بلند گریہ ڪنہبهش امنیت بدہ گاهے تنها باشہبهش امنیت بدہ خودش باشہباور ڪنید امنیت و احترام دست ڪمے از عشق ندارہ.saeideh......
از دست دادن یه سری آدما باعث میشه بهتر ببینیم اینو بفهمید که بعضیا تو زندگیتون فقط یه مانع دید برای نگاه کردن به خیلی از قشنگیا هستن!Saeideh......
برایت آرزو می کنم یکیو پیدا کنی که باعث شه که دوباره از ته دل بخندیغذاتوبااشتهابخوری و همه چی برات قشنگترشهیکی که باعث شه دوباره دیونه باشی و شادی و زیرپوستت احساس کنیبرات یکی و آرزو می کنم که باعث شه بازندگی آشتی کنیS.O...
این روزها دنیاى ما پُر شده از آدم هاى کوکى !آدم هایى که باید مفهوم احساست را هر لحظه در باطرىِ ذهنشان ذخیره کنى و مدام عملکردِ رفتاریشان را به آن ها گوشزد کنى و دکمه ی کوکشان را بچرخانى...آدم هایى که هیچ درکى از احساس دیگرى ندارند و از یک جایى به بعد، تو را خسته و دلسرد و غمگین، رها می کنند !S.O...00/08/30...
صبح بخیرهایم را برایت بوسه بوسه گلستان می کنمتو فقط مرا عاشقانه تکرار کنتا عطر بهار نارنج دوستت دارمهایمرا طوری برایت پیله پیله پروانه می کنم که تا خودِ شب من باشم و تو باشی وفدای تو شدن...00/08/30...
قشنگ ترین چیز در مورد زندگیاینه که تو همیشه تغییر میکنی،بزرگ میشی، و بهتر میشی.تو با گذشته خودت تعریف نمیشی …S.O......