شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من زنم، زن....به نام عشق،عشقی که معجزه استو من در واقع همان معجزه اممن گرانبهاترین معجزه خداوندی هستمکه زیبایی را در وجود منتمام کرده استمن زنم،زن....که برای داشتنم باید به بهار سبز سلام کنیزیر باران اردیبهشت راه برویبه ساحل آرام نگاه کنیو یک دسته گل نرگس هدیه بگیریزیر پایم شبنم وار سجده کنیو هزارهزار پروانه به موهایم سنجاق بزنیآخر من زنم،زن....من یک نشانه امنشانه یک عشقعشقی برتر از خورشیدو هزار بار زیباتر از مهت...
طلوع زیباستوقتی از پشت خنده ی تو آغاز شودو بگویدتو که باشیمگر آرزوی دیگری می ماندو من کودکانه خورشید را بغل می گیرمآنگاه کهدل ام پای رفتن می خواهدو یک دنیا راهتو که باشیهمه ی ثانیه ها، ساعت هااز همین روز، همین لحظههمین دم، شعرندو تمامی این شعرها بهانه ستوقتی دست های توتمام دنیای من ستنیازی به معحزه نیستوقتی از تو پر امفقط بودنت را همیشگی کنشاید برای از تو نوشتن کم بیارمزمانیکه یک دوستت دارماز ج...
تابوتمآه درختی استفریاد می زندزندگی را...
اندام درخت می لرزدبا صدای آذرخش آسمانو چقدر چشمهایمدلتنگ می شودبرای لمس فرش زمینآنگاه که برگها عاشقانهمی بارند بر منتا بر دار آویزمتب و لرزمشاهکار پاییز استکه مرا ذره ذرهزرد می کند...