متن درخت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درخت
هر پاییز،
با تمام برگ هایش
زمین را می پوشاند،
چقدر بخشنده است،
درخت!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
من و تو،
غروبگاهان
روی نیمکت پارک، میعادگاهمان بود.
درخت کنار نیمکت
که همیشه درد دل های ما را می شنید،
تنه اش خمیده است.
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
با شال و با کلاه زمستانی اش، درخت
سرروی شانه های خیابان گذاشته ست
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷
یک دست کم بود
از جیب های خاک
دست هایی دیگر در آورد درخت
برای نوشتن از ردپای منجمد
برای نوشتن از دو پای منجمد
برای نوشتن از دو دستِ منجمد
برای نوشتن از دهانِ منجمد
برای نوشتن از جنگلی بدونِ سر...
«آرمان پرناک»
یک دست کم بود
دست هایی دیگر در آورد
برای دستگیری از بادبادک ها
برای دستگیری از بادبادک ها
برای دستگیری از بادبادک ها
برای دستگیری از بادبادک ها
و برای تکان دادنِ بادها!
«آرمان پرناک»
یک دست کم بود
میان شلوغیِ شب
دست هایی دیگر در آورد
برای اجازه از چشم های خدا
برای آنکه اشاره کند به تخته سیاهِ آسمان
به رنگین کمانی که رنگش مثل گچ سفید
به ابری که پاک می کند حروفِ آفتاب را
به قرصِ ماهی که پنهانی می جود...
درخت انگور
برای باغبان زحمتکش
عرق می ریخت...
آرام تر پرپر بزنید!
مگر نمی بینید
آفتابِ خوشبختی
زیرِ سایه ی درختِ زندگی
خواب رفته؟!
«آرمان پرناک»
می بینی؟
درختی که آرزو داشت
شاخه های مستعدش
به دستِ بهار
شکوفا شود،
حالا پلی شده است
بین جنگل و تبر
«آرمان پرناک»
دست تبرها را باید بوسید
همین طور
پای چوبه های دار را
که از بطالت نجات دادند
جنگلِ بکرِ پَکَر را...
«آرمان پرناک»
ایستاده ای
تنهایِ تنهایِ تنهایِ تنها
پایِ چهارفصلِ پاییزم.
تو
تنها شکوفه ی درختِ بختِ منی...
آرمان پرناک
نه نشاطی است در شاخه ها /
نه پرنده ای /
به ساختِ آشیان /
درختِ مطرود از جنگلم /
درختی /
که هر برگش /
دچارِ صرعِ پاییزیست... /
«آرمان پرناک»
شاخه ام شکستی /
گمان کردی آخ خواهم گفت؟ /
من سالهاست که نقشِ درختِ زنده را
بازی می کنم /
من سالهاست که مرده ام
«آرمان پرناک»
هیچ درختی،
رقص بلد است،
مادام که ترنم باد نباشد!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
باد در موسوم وزیدنش
درختان را به آغوش می کشد
درخت هم آرام و آهسته
میان بازوانش تسلیم می شود و آرام می گیرد
سینه و گریبانش را می گشاید.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
مگر میشود کاغذی ساخته شود و مدادی در دست نویسنده قرار بگیرد اما درختی نشکند و ضربات تبر را متحمل نشود؟
نویسنده عطیه چک نژادیان