آن هنگام غزل که گفتی بنشین سنبل من و من با لوندی گفتم که چه گفتی؟ که دلم خواست تکرار سخنت و تو زیرک جانانه من گفتی هیچ ای کاش هزاران یار می گفتی و باز من می پرسیدم که چه گفتی و تو باز می گفتی تکرارش که شنید...