این شهر من است و وجب به وجبش را دوست دارم. تپه ی پشتش، ایوان سرتاسری دور عمارت، دو جوی آب دو طرف خرند،آن دو تا درخت نارون دم باغ، نارنجستانش را که نارنجهایش را خودت با دست خودت کاشته ای، آن درخت "هفت نوبر" را که خودت هر سال...
آنقدر مدارا کرده ام، که دیگر مدارا عادتم شده... وقتی خیلی نرم شدی، همه تو را خَم می کنند! سیمین دانشور 📚 سووشون