سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
هیچکس نیست ز خوبانِ جهان همچون تو...
نسیم صبح پنداری ز کوی یار میآیدبه جانها مژده میآرد که آن دلدار میآیدبه صد اکرام میباید به استقبال او رفتنکه بوی دوست میآرد ز کوی یار میآید...
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذردوین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد...
ساقیِ عشقِ تو ما را به زبانِ شیرینشربتی داد خوش و شورِ تو درما افگندعاشقِ رویِ تو از خلق بوَد بیگانهمرد را عشقِ تو از خویش ببُرّ َد پیوندگر بَرو عرضه کنی هشت بهشت اندر وینکند بی تو قرار و نکند جز تو پسندهر که را عشقِ تو بیمار کند جانش راندهد شهد شفا و نکند زهرِ گزند...سیفِ فرغانی...
خوشتر ز ماه عیدی در چشم روزه داران......
تو را من دوست دارم تا جهان هست ... ️️️...
مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینمز لبهای تو می نوشم، ز رخسار تو گل چینم ️️️...
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشستگَرد سُمِ خرانِ شما نیز بگذرد...
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشستگرد سم خران شما نیز بگذرد...
مرا هرگز نبینی تا نمیریبگفت و کار آسان کرد ما را.......
مرا با تو وصال ای جان، میسر کی شود هرگزکه من از خود روم آن دم که گویندم تو می آیی...
تو را من دوست دارم تا جهان هست...
تو اگر آن منی هر دو جهان آن منست...