آدم هایی وجود دارند که جز در جمع نمی توانند سرگرم شوند. قهرمان حقیقی ،خود به تنهایی سرگرم می شود. _شارل بودلر
«باید کار کرد، اگر نگوییم از سر علاقه، دست کم از سر ناامیدی؛ زیرا از هر جهت که نگاه کنیم، کار کردن از وقت تلف کردن کم تر ملال آور است.» شارل بودلر /قلب عریان (دفتر خاطرات شارل بودلر) ترجمه ی عظیم جابری
همواره دو احساس متناقض در قلبم حس می کنم: وحشت از زندگی و اشتیاق به زندگی!
شارل بودلر : و من در برابر آینه هنر بی رحمانه ای را تمرین کردم که دیوی در دم تولدم به من آموخت نیاز به درد، برای خلق هوس های حقیقی نیاز به خونین کردن رنج، با خاراندن زخم.
شارل بودلر: مدام باید مست بود، تنها همین. باید مست بود تا سنگینی رقت بار زمان که تو را می شکند و شانه هایت را خمیده می کند را احساس نکنی! مدام باید مست بود ...
برای اینکه هنرمند جهانی برای بیان داشته باشد ، ابتدا باید در این جهان واقع شود ، مظلوم یا ظالم ، استعفا یا عصیانگر ، مردی در میان انسانها باشد.
بگذار زمانی دراز ، دراز به درون کشم عطر موهایت را صورتم را به تمامی در آن فرو برم همچون تشنه ای در آب یک چشمه و آن را با انگشتانم تکانی دهم همچون دستمالی معطر تا که خاطرات در هوا پراکنده شوند
عدم ازلی « بگویید، از کجا به سراغ تان می آید این غم غریب بالارونده، همچون دریا از صخره ی تیره و برهنه؟» — آن هنگام که قلب مان همچون خوشه ی انگور فشرده شد دریافت که زیستن درد است. رازی آشکار بر همه کس. رنجی بس ساده و نه...
برای آن که. . . برای آن که کفشی به پا کند، دخترک روح اش را فروخت، اما ،چه خنده آور است، خدایا! منی که همانند آن فرومایه، فریبکارانه اندیشه ام را می فروشم سربلند ومغرور می بالم که نویسنده ام.
من قلب خویش را بین دو احساس متناقض می یابم وحشت از زندگی و ولع زندگی