پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو هم فریب جهان را خوردی!بله! دنیا چنین است! اول شانه به سرها را کباب می کند و سپس پرستوها را و وقتی دلبسته اش شدی چون فاحشه ای تو را رها خواهد کرد.و چون هرزه ای رو از تو می گیرد،بله! دنیا چنین است خدیجه*! شعر: ماردین ابراهیمبرگردان: زانا کوردستانی...
دنیا چنین است خدیجه!ابتدا تابش آفتاب را بر تو عیان می سازد تا که فریب پرتوهایش را بخوری.صبح کاذب را بر سر راهت می گذارد،تا که در دام نسیم صبحگاهی اش گرفتار شوی!با زیبایی هایش فریبت می دهد، که گمان کنی خوشبختی!و بعد دقیقه به دقیقه عمرت را از تو می ستاند ولی تو باز احساس خوشی و شادی می کنی!و وقتی دنیای خائن، با این همه خیانت بر تو چیره شد،آنگاه همچون رفیقی بی شرف،دارایی هایت را از تو می گیرد،و همچون دوستی ریاکار، خنجر ا...
ای امید!هیچ چیز چنان تو ما را فریب نداد...شعر: بختیار علی برگردان: زانا کوردستانی...
دردا که رسیدن به تو از جنس سراب استافسوس که دیدار تو هم حقه از آب استهر بار که تا یک قدمی تا به تو بودمدیدم که فریب از تو خودش اسم عذاب است...
ای دختر موبور امشب بریم نی بزنیمتا که فریبم بدهی باز دو پک می بزنیم...
فریب در گوش محبت زمزمه می کند و محبت راه خنجر را در پیش میگیردو زمزمی در گوش عشق میکند عشق هم که گلیم خود را ازاین سرزمین برمیدارد و میرودنفرت در گوشه ی نشسته ولبخندی زهراگینی بر لب داردخوش حال است، از این که دوستشتوانسته محبت را عاقل کندو جایگاه عشق را بریاش بفهمانداز خوشی هم که دیگر خبری نیستمیگویند غم او را به دار آویختهتا خودش بر سندلی رنگ رنگی خوشی، بنشیندو کار مورد علاقه شو انجام بدهدمادران را بر سر تابوت فرزندانشا...
لئو بوسکالیا :چیزی ویرانگر تر از این نیست که دریابیم فریب همان کسی را خورده ایم که باورش داشتیم !...
زمان در جای خود می ماندهیچ جنبنده ایاز جای خود تکان نمی خوردشبیه مرغیکه رویایش پرواز در اوج آسمان هاستجوجه گنجشک خیسیکه در میان حوض برای بیرون آمدن می کوشدمثل شیریکه از شدت گرسنگی با گرگ ها زوزه می کشد و ماه را با چشمان غمگینش نظاره می کندآری...!این روزها هیچ چیز را نمی توان تشخیص دادنه خوبان خوبند و نه بدان بدحتی روباه ها فریب می خورند ومار ها نیشدنیای وارونه ای ست پر از تلاطم ورنگ های بی رنگیکه تن هر عا...
باور نمی کنیم آنچه حقیقت دارد اما حقیقت دیگری هست ، گویی نمی خواهیم ک باور کنیم ما غرق اختیار به نخواستن در فهمیدن حقایق شدیم خواستن چیز دیگریست ! چه کسی را فریب میدهیم ؟...
بخواب ساعت !اکنون زمان رقصیدنثانیه شمار تو نیستوجدان ها خوابیده اندفریب چشم های بیدار را نخوراین صدای شماطه ی توستکه بیدارشان کردهبخواب ...بخواب تا شماطه اتحلقه ی دار تو نگردد !مجید رفیع زاد...
تا خنده بر بساط فریب جهان کنمچون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست...
هر کس که به گل آب دهد، عاشق گل نیست شاید هدفش بردن یک شیشه گلاب است...
فریبم مى دهى در بازى شطرنج و مى دانمدر آخر کیش و ماتت مى شوم با نقشه اى دیگروحیده مؤذنى«ترمه»...
گاهی فقط شنیدن نترس من هستمهمه چیز را درست می کندهمه دلهره ها ....همه شکستها همه ویرانی ها را ...به یک شبه به خواب شیرینی تبدیل می کندگاهی فقط یک کلمه ،یک امید کوچککافیست تا شب را آرام بخوابیهرچند کسی که وعده داده بود به وعده اش وفا نکندگاه همان خیال شیرین، همان دروغ بزرگ یا کوچکهمان روزنه ی فریب زندگی ات را دوباره میسازدانگار ...هر از گاهی نیاز داریم فریب بخوریم پشت دروغ ها پنهان شویم و خودمان را دوباره پیدا کنیمگ...
در فریب آرزوها، عمرها به پایان مى رسد.- امام علی (ع)...
لئو بوسکالیا:چیزی ویرانگرتر از این نیستکه دریابیم فریب همان کسانی را خورده ایم که باورشان داشتیم...
خودم را از همه دریغ میکنم پیراهن گُل گلیه تابستانیم را میپوشمپنجره را باز میکنم ، به بوته های خار لبخندی پیشکش میکنم ، که خجالت میکشند و گل میدهند چراغ هارا خاموش میکنم ، پرده هارا کنار میکشم خورشید را به خانه دعوت میکنم ...آفتاب دستو دلباز تر از همیشه ، خودش را فقط وقف تابیدن به اتاقم میکند شاپرک ها دستانم را میگیرند و پرنده ها روی شانه ام می نشینند، آواز میخوانیمُ اشتیاقمان را فریاد میکنیم ، ناگهان باد میوزدُ مهمانِ ناخوانده ی محف...
من از غرابت تنهایی می آیماز جایی می آیمکه انسانهایش بوی ساده زیستن را ندارندمن از میان سکوت و توهم می آیماز میان...خم کوچه هایی که هنوز از آنها عبور نکرده ایماز میان صدها هیاهوی فریبکه هنوز ...در پس پرده های مشکوک حرف پنهان مانده اندو جرات بیرون آمدن از رقم های افراط را ندارنداز میان انسانهای خوش برخوردی که -در پس نگاه های عارفانه خودحرفهای کذب هوسرانی را می پرورانندمن و تو دانستیم ...من و تو غوغای ترنم تردید راا...
شروع ب شمردن پله ها کردم.. ب صد رسید.. فقط ب این ک ب آخر برسم فکر میکردم.. روبرو را نگاه نمیکردم، فقط پله زیر پایم مهم بود.. ایستادم.. دست بر زانوانم نهادم.. نفسی عمیق کشیدم.. سرم را بالا بردم.. با دیدن کسی ک روی پله های بالاتر ایستاده و با لبخندی ترسناک ب من نگاه میکند تکان شدیدی خوردم.. مطمئنم رنگ پریده ام ترسم را لو داده بود.. او جلو می آمد.. لبخندی ب لب داشت ک روح را از تنم ب پرواز میداد.. نگاهش وحشی بود.. نزدیک تر ک...
پر پرواز می خواهمکه روم از هر کجا ...آزاد و رها همچون بادهمچون یاد تو و خاطره هاپر پرواز می خواهم ...که روم سوی خدا ، پیش خدابنشینم و ببینم ...که چرا و چرا و چراعشق ها را با ریا آلوده اندحرف ها را با فریب آغشته اندرعناابراهیمی فر(رعناابرا)...
با انار سرخ لب هایش فریبم داد ومنروزه خواری هم اگر کردم گناهم پای عشق!...
بگذار تا نفس بکشم لحظه ای تورابگذار تا دم بی بازدم شوی و بسامروز میخورم غم فردای بی تورامیترسم از من و ما کم شوی و بساین روزها به عشق تو من زنده ام،همیندوری، ،، ولی تمام منی ،،من تمام تُستتو دلخوشی ،به زمانه ،به این زمینمن دلخوشم به هرچه که با انضمام تُستشاید برای رسیدن نیامدیماما برای شنیدن ،که دیر نیستمردی که صاحب تو میشود ،بدانهر جا که باشد و باشی فقیر نیستتنها همان کسی ک برایش نوشته ایگاهی نخوانده میگذرد از نوش...
دیروز و فردا با هم دست به یکی کرده اند ؛ دیروز با خاطراتش مرا فریب داد و فردا با وعده هایش مرا خواب کرد ...وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود !...
فریب بازی روحیه های کوچک است و این ذاتاً کیفیت زن است....
خطر اساسی! مقاومت کن، فریب شعارها را نخور، نگذار وابسته شوی، نگرانی های تردید بهتر است از آسایش فکریِ تن پرورانه ای که صاحبانِ مسلک، به پیروان عرضه می دارند ! تنها و کورمال کورمال در تاریکی پیش رفتن البته خوشایند نیست ولی باز خسارتش کمتر است. کورسوی چراغِ دیگران را مطیعانه دنبال کردن بدترین کار است ...روژه مارتنخانوادهٔ تیبو...
جاده هاتوطئه های پُر پیچ و خمی هستندکه مرا از شهری به شهری می کشندبا فریبِ دلرُبایِ چشمانِ تو...
گاهی اوقاتبه تحریر آورم افکارِ خویش راو محکوم می کنمرویداد های پس و پیش را.چشم ها را می بندمو هجوم می برم به عقیده هاجای هیچ انکار نیست،من پرم از حیله و فریب ها.گویم که،چه موجودیست این جهانِ پست؟هیچ بود و به خدا هیچ هست!تو اگر جوابی داری، باید بشمارم تا شصت.حالا که در خونَش،شادی های کشنده را کم داردو تا دلت بخواهد در خودش غم دارد!اگر بخواهی بمیری، این حوالی سم دارد؟!عدالتش این است کهدر آخر سپرده می شوی به خاک...
دارم به جای بدِ قصه می رسمدیگر تحمل و طاقت ، تمام شدوقتی به لحظه آخر رسیدم ووقتی نگاه تو حُسنِ ختام شدحالم شبیه دانه تسبیح گشته وچشمم به بازی نخ می خورد فریبجای دروغ ودشنه تزویر بر دلمآری ،شبیه زخم کریهِ جُزام شدپاداش قلب رئوفم جهنم استآتش درون وجودم بپاست بازحسرت به دور تنم چنبریده وفریاد و زاری وضجه جَزام شدچشمت چه ساده دلم را فریب دادعمری دروغ و تکبر به من فروختهرگز من آدم قبلی نمی شوموقتی که خانه دل انهدام شدیک...
هرشبخواب را فریب می دهمبرای نیم ساعتی بیشتر در فکر تو بیدار ماندن...برای پاشیدن رنگ بنفش، نارنجی و آبیبر تابلوی نقاشی آینده مانقدم زدن با تودر کوچه پس کوچه های تاریک و روشن ستارگان،شنا در خلاف جهت بادهاآشتی های بی درنگپس از قهر های بی انتها،پشت پا زدن به سنگ های دنیابه راه افتادن نگاه بر لب ساحل سرخ ترین دریا،گم کردن راهدر پیچ و خم های موهای بلند و کوتاه،خندیدن به ترک های دیوارحتی در عبور از مشکلات ناهموارو روبرو...
جز پلیدی _عشق_ گاهی هیچ معنایی نداشتهر کسی سمت دل آمد، شک نکن تایی نداشتدر فریبستان دنیا، شک نکن رنگ و ریادر جهان عشق بازان، هیچ فردایی نداشتوحشت از ایمان قلبم داشت، ابلیس هوسور نه ترسی از کسی، یا بیم تنهایی نداشتمی خرامد در دل بی جنبه هایی مثل منبا دروغ عشق می آید، اگر جایی نداشتعند پستی بود، وقتی با فریب عاشقیسمت قلبی رفته ای که، هیچ مأوایی نداشتقبل از این احساس، دنیایم سراسر خنده بوددر تمام عمر من _شب_ هیچ یلد...
بعد از تو مهار اشک دشواربعد از تو فریب خلق آسان..هی بی تو پیاز خُرد کردم...
از من رمیده ای و من ساده دل هنوزبی مهری و جفای تو باور نمی کنمدل را چنان به مهر تو بستم که بعد از ایندیگر هوای دلبر دیگر نمی کنمرفتی و با تو رفت مرا شادی و امیددیگر چگونه عشق ترا آرزو کنمدیگر چگونه مستی یک بوسه ترادر این سکوت تلخ و سیه جستجو کنمیاد آر آن زن آن زن دیوانه را که خفتیک شب به روی سینه تو مست عشق و نازلرزید بر لبان عطش کرده اش هوسخندید در نگاه گریزنده اش نیازلب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زدافسانه ...
سال نو!چه فریب تلخی!چرا باید سال نو شود تا ما هم نو شویم؟اصلا چه ارتباطی میان این دو هست؟من میخواهم پاییز نو شومآنجا که دستان هم را میگیریم و زیر بارانِ برگ می رقصیم.من در سال نو مرگ بی دلیل خود(یا همان تحولی که عموم مردم اینچنین میخوانند) را میخواهمتا بهار خودم را ببینمو تا آنموقع دلم نمیخواهد کسی را ببینم، هیچکس....
توُهمانے که به هرفریبیِ ..دل مارا میبری به طریقیِ ..️️️️...
هیچ کس به اندازه خود تو، تو را فریب نمی دهد....
هر بار کرونا برای بردن من می آیدفریبش می دهمشکل یک ماهی قرمز به روئ آب می شومشکل آهوی افتاده در ته دره می شومشکل آن قناری بی جفت دق کرده می شومهر بار کرونا برای بردن من می آیدوقت کشی می کنمفقط به یک دلیلعزیزممن هنوز ترا دل سیر ندیده ام !...
عدم ازلی « بگویید، از کجا به سراغ تان می آید این غم غریببالارونده، همچون دریا از صخره ی تیره و برهنه؟»— آن هنگام که قلب مان همچون خوشه ی انگور فشرده شددریافت که زیستن درد است. رازی آشکار بر همه کس.رنجی بس ساده و نه اسرارآمیزو همچون شادی تان آشکار بر همه کس.پس رها کنید پرسش را ، ای زیبای کنجکاو!و ساکت شوید! هر چقدر صدای تان دلنشین باشدساکت شوید، ای غافل! ای روان همواره مسرور!ای دهان گشوده به خنده کودکانه...
چشم را راحت می توان فریب داد ولی قلب را نمی توان به آسانی فریب داد....
تو می توانی همه مردم را بعضی اوقات، و بعضی از مردم را تمام اوقات فریب دهی. ولی نمی توانی همه مردم را تمام اوقات فریب دهی....
شاید درست باشد که شما نمی توانید همۀ مردم را همۀ اوقات فریب دهید، ولی می توانید تعداد کافی از آن ها را فریب دهید تا بر کشوری بزرگ حکومت کنید....
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ …!!ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ!ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!!...
هر که آمد بار خود را بست و رفتما همان بدبخت و خوار و بی نصیبزآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟باز می گویند : فردای دگرصبر کن تا دیگری پیدا شودکاوه ای پیدا نخواهد شد ، امیدکاشکی اسکندری پیدا شود...
چراغ خانه را روشن کنبگذار دنیا روشن شودبیرون خانههیچ نیستجز فریب...
برای فریب دادن عدهای را شیر میکنند و عدهای را خر ! مواظب باشید حیوان صفت نشوید ، بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده ......
خرابم می کند هر دمفریبِ چشمِ جادویت....
سادگیم را...یکرنگیم را...به پای حماقتم نگذار...انتخاب کرده ام که ساده باشمو دیگران را دور نزنم...وگرنه دروغ گفتن وبد بودن و آزارو فریب دیگران آسان ترین کار دنیاست...بلد بودن نمیخواهد.......
آدم ها اغلب خود را با آزادی فریب میدهند.همانطور که آزادی از والاترین احساس ها به شمار می آید،فریبِ حاصل از آن هم جزوِ والاترین فریب هاست....
صد بار به من گفت که دوری کنم از توعقلی که نمیخواست دلم را بفریبم!...
و چه اندوه غلیظی ستجهانی که در آن عشق فریب است......
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریمامروز، دیروز نیستو فردا امروز نمی*شود …...