شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
شعر تو..گفتی بخند و شعری با من بخوان دوبارهخندیدم و تو رفتی کردی به من اشارهحالا که من خزانم دردی بر استخوانم مانده ست تا همیشه شعر تو بر لبانم...
تک درختتنهایموسط بی کران آبدور از چشمبر ساق خودایستاده امگل های بنفشمتصویری زیبا ستبهسرودن شعرِتو.....