از من تا حال خوب یک "تو" فاصله اسٺ ...
میرسد روزی که من باموهای فرفری بهم ریخته و چشم های پف کرده و با پیرهن چهارخانه ی تو که آستین هایش یک وجب از دست هایم بلند تر و قدش تا روى زانو ام میرسد از خواب بیدار شوم... نگاهی به تو که در آینه با چشمان خندان براندازم...
بخند که جوانه کنم، ریشه بدهم،سبز شوم!
یک عمر درگوشمان زمزمه کردند سرت را بَر باد ندهیٓ ندادیم هَم... به خودمان که آمدیم دل داده بودیم باد با خود برده بود...
بوسیدنِ تو چای ذغالیِ دِبشی ست، که عجیب میچسبَد در این سَرمای طاقت فرسایِ بی مهری ... کافیست بِبوسی مَرا تا قدرِ یِک جَهان , دِلگرم شَوم بِه عِشقِ پرحرارتِ تو️
این پاییز فقط من و تو را کم دارد کنارِ هم ...️
برای دوست داشتنَت تا خودِ بینهایت رفته ام... از مثبتِ بینهایت تا منفیِ بینهایت! هَمه اش تویی ... فقط تُو!
من پر از فکر توام هرشب خود را تا صبح
شده آیا؟ که شبی تا خود صبح فکر کنی؟ من پر از فکر توام هر شب خود را تا صبح...!