یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
شوری عشق که باشد، دلتنگیم شیرین است....
رویای من این است \تو عاشقم باشی \می خواهم طعم عشق را بچشی کم کم عاشقم شوذره ذره و قدم به قدم عشقهای آتشین در یک نگاه ، چون دشتی پر از شقایق می مانند که زیبا و دل فریبند تو را مست می کنند و زود تمام می شوند اما اگر برای همیشه عشق می خواهی به من اجازه رشد در درونت را بده و عشقم را در روح خود چونان طفلی خرد بپذیر تا تو بمانی با جنگلی جاودانه از سروسولماز رضایی...
پُر از شکوفه می شوم به خوشه ی نمای توبه کمترین اشاره از شعاعِ دیده های تودر این مرورِ پُر تنِش، که سینه زخم می شود -مرا نفس پُر است از لطافت ِ هوای تونیازِ من به تو چنان گشود عرش ِ واژه راکه سر درآورم به هر نشانه پیش ِ پای توچه لحظه ای نکوتر از درنگ ِ نابِ عاشقی -که هدیه می کند به من، رموزِ رهگشای توبه هر زبان اگر مرا در این جهان صدا کنیبدون ِ مکث می رسد به گوش ِ من صدای توتو منبعِ افق شدی که آفتاب ِ همدلیزمانه را...