در ماه میانی تابستان
خدا به میان ما ماهی فرستاد
تا
در و دیوار روحمان را با نور مهتابیش نقاشی کند.
زن ترین زنی که دیدم، شروع ماه طلوعت به هممون مبارک
شهریور پایان تابستان بود و اغاز من و تو
ظاهر یک پایان است و دو اغاز
ولی
دوجهان می دانند ما یکی هستیم
گرمای مردادی قلب تو
قلب هر جنبنده ای را رام میکند
من در عمر خویش
شاد می شوم
غمگین می شوم
سرد می شوم
گرم می شوم
می سوزم
می میرم
و هر مرداد زنده می شوم
عمو
افتخار کودکی و بزرگسالیم
پشتیبان زندگانیم
نیک خویی و نیک رویی تو
دم مسیحاییست
برای ما و بندی های توقیف شده در توقیفگاه
همان دربندشدگان که رگشان را دخیل بستند ب حذاقتت
آنانکه در تادیب گاه از طبیب ادیب و امیرشان
درس متانت را تعلیم و تفهیم می شوند
مهربانویِ انسان
همبازی نوجوانی
یار بزرگسالی
طبیب همیشگی ام
به صدای قلبم گوش کن
زبانم را ببین
همه یک چیز را نشان می دهند
جان و جهانم ب جنون رفته از
فقدان سان تو در گیتی
قرار دل مارا غمت نیست دلبر؟
شوری عشق که باشد، دلتنگیم شیرین است.
دلا رام شو ب این زندان طوفانی
بخاب ماه من
ارمیدنت را با نور ماه تماشا کنم
در سکوت و ارامش شب بیارام
ای که ارامشت خواهش من از رب
دل طوفانی ات را ب ابرهای اسمان بسپار
خدا ان طرف تر از ابرهاست
طوفانت را رام میکند و صبحدم نسیمی ارام ب ما میدهد
سارا عطاریه
سایه تو نباشد، بهشت هم جهنمی سوزان است
مرد تیرماهی شالیزاریم
زحمت تو در لجنزار زرد و سبز شالیزار
مرا یاد باده در ترنج می اندازد
و آن زردانه های میلاد مرداد ماه
مانند عشقمان خلق شده از مهارت توست
تابستان سرتاسر میلاد است
خدا تو را روانه کرد تا رحمتی شوی برایم
و من مرهمی میشوم برای...
زود بود که پدر خاکی ات اسمانی گشت
پشتوانه جگر گوشه های من
غمخوار آگاه و بیدار یار من
آن مفتون حسین
مرقوم شد پسرش باز هم محزون گردد
آه از محرم و صفر و سفرهای ماندنی
باشد مالوف و مانوس و محشورشان
چشم ز غیر او بستم و
یادم ز غیر او خالیست
و این، هنرِ مهر و مرام و وفاداری مردی متقیست
شاکرم از صاحب این جلال و جبروت
که در سایه بنده شریفش،
ارامش ابدی من در حیات میسر شد
زبان و بدن از جبران، قاصر است
پیشکش، سر می...
اشتیاق تو دارم و حرص دیدارت
پشتیبان و حامی ترین خاطره ی کودکی من
برق خنده ات در قاب ذهنم خیره کننده ترین ارامبخش است.
بزرگ ما سه تا بودی و افتخار میکردم این تک بودنت لااقل جایگاه خوبی از نسب قرار گرفت و بزرگترمان مرد است.
بزرگ شدی و یک تنه «افتخار و بزرگ» کوچک...