پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اقای قاضی،بخدا اصلا حق نبود،حق نبود که تو بغلش،از همیشه بیشتر دلتنگش بودم...!اقای قاضی، وجودش مثل مواد میمونه، اگه نباشه بدن قلبم از درد شب و روز نداشت...! اقای قاضی، حق نیست این قد، جونم به جونش بند باشه، این قد وجودم باشه... اره حق نیست ولی میچسبه..! دقیقا مثل اون معتادی که میدونه، نباید مواد مصرف کنه، ولی حال خوبشو ترجیح میده.. اون همون حال خوب منه..!...
دلم تو را می خواهد ای تک ستاره ی خوشبختی ، وقتی نیستی ظلمت وتاریکی تمام وجودم را در بر می گیرد، وچنان غرق رویاهای مشوش می شوم که گذشت ایام را حس نمی کنم سلامم را به باد صبا می سپارم تا چون کبوتری زیبا، به سویت پر گشاید و سر بر شانه ات نهد واز جانب من ،موهایت را نوازش کند و بی هوا، بوسه ای بر گونه ات زند ؛که بی تو سرد وبی روحم؛افسرده وغمگین که گاه آسمان دلش به حالم می سوزد وبا من هم نوا می شود وسیل اشک را بر چهره ام روانه می کند،بگو من بی تو ...
مرا میهمان جام لبانت کن، تا جرعه ای بنوشم از شهد لبان و چشم عسلیت تا چون ماه وستاره دل داده ی تو شوم وشب ها، فقط نظاره گر چهره ی بی بدیلت گردم و تمام شب را دل بسپارم به گرمای وجودت ،که بی تو من منجمد خواهم شد در این هرم نفس گیر دل سردی....حجت اله حبیبی...
عطر نگاهت ،پیچیده در کلبه ی دلم و همه مست نگاهت شده اند شب وماه وستاره ها وچه دلبرانه برایت چشمک می زنند ،سحر مات نگاهت شده است وبلبل شیفته ی صدایت من چگونه دل بر تو ننهم، وقتی خدا در آفرینش تو، بر خودش آفرین گفته پس باتمام وجود دوستت دارم که تو زیبا ترین آفریده ی دست خدایی.....حجت اله حبیبی...
پروانه صفت، به دورت بال بال می زنم تا از آتش عشقت بسوزم و سحر تن نیم سوخته ام را جارو بزنی واز حریمت دور بریزی من سوختن را، تکه تکه شدن را،باتمام وجود می پذیرم، اما دور شدن از تو را، چگونه تحمل کنم.....حجت اله حبیبی...
کاش باغبان بودم تا اسم زیبای تو را در بهترین جای قلبم می کاشتم و باخون دلم آبیاری می کردم تا بدانی چقد دوستت دارم !️️️️...