متن عاشقانه ادبی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه ادبی
اقای قاضی،
بخدا اصلا حق نبود،
حق نبود که تو بغلش،
از همیشه بیشتر دلتنگش بودم...!
اقای قاضی،
وجودش مثل مواد میمونه،
اگه نباشه بدن قلبم از درد شب و روز نداشت...!
اقای قاضی،
حق نیست این قد،
جونم به جونش بند باشه،
این قد وجودم باشه...
اره حق نیست...
دلم تو را می خواهد
ای تک ستاره ی خوشبختی ، وقتی نیستی ظلمت وتاریکی تمام وجودم را در بر می گیرد، وچنان غرق رویاهای مشوش می شوم که گذشت ایام را حس نمی کنم
سلامم را به باد صبا می سپارم تا چون کبوتری زیبا، به سویت پر گشاید...
مرا میهمان جام لبانت کن، تا جرعه ای بنوشم از شهد لبان و چشم عسلیت
تا چون ماه وستاره دل داده ی تو شوم وشب ها، فقط نظاره گر چهره ی بی بدیلت گردم و تمام شب را دل بسپارم به گرمای وجودت ،که بی تو من منجمد خواهم شد...
عطر نگاهت ،پیچیده در کلبه ی دلم
و همه مست نگاهت شده اند
شب وماه وستاره ها وچه دلبرانه برایت چشمک می زنند ،
سحر مات نگاهت شده است وبلبل شیفته ی صدایت
من چگونه دل بر تو ننهم، وقتی خدا در آفرینش تو، بر خودش آفرین گفته پس باتمام...