متن عاشقانه پاییزی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه پاییزی
قسم به پاییزی که در راه است
و به پچ پچ های عاشقانه ی
برگ های در حال افتادن!
قسم به بوسه های آخر
و به باران های گاه و بی گاه
و به آغوش های خالی
قسم به عشق
که من
پاییز به پاییز
باران به باران
آغوش به...
به دلم بنشین!
شبیه بارانی که بی وقفه به شیشه می نشیند
و بهاری می کند پاییزی ترین روزهایم را...
علیرضا سکاکی
حواس شهر پرت تلاقی پاییز و زمستان،
خزان هزار رنگ و خوشرنگ و سپیدی سحرانگیز برف،
اما من محو تلاقی ابروهای تو حیران.
همه دلتنگ و دلخوش به
نارنگی،
خرمالو،
انار،
اما من دل نگران چشمان سیاه تو،
زیرا تویی دلیل پاییز و زیبایی آن.
من آن برگ خزان زده...
چشمهای تو پاییزند
در برگ ریز این خیابانها
چه لبخندها که سرخ می ریزند
در بوسه باران
بر سنگفرش ها
لبانم را نارنجی می کنم
ترانه می خوانم
قدم زدن با تو می چسبد
در یک عکس سلفی...
........
فیروزه سمیعی
دیگر چه فرقی می کند
باران ببارد
یا نبارد!
وقتی چتر خیال تو
بر سر ماندگار است...
دیگر چه فرقی می کند
بسازم یا بسوزم!
وقتی عشق تمامش سوختن است...
دیگر چه فرقی می کند
چه روزی خواهی آمد
وقتی همه روز در انتظارم...
دیگر هیچ فرقی نمی کند
اما...
آبان هوایش غرق دلتنگیست!
عطر تورا در مشت خود دارد...!
فهمیده خیلیی دوستت دارم !
هی پشت هم با عشق میبارد!!
تا به من رسیدی مهرت تمام شد
و آبان را در آغوش کشیدی
این پسر سرد مغرور سرد را
منی که پر از مهر بودم و عاشقانه هایم را فقط
برای تو می سرودم.
مثل خودت از حوالی پاییز بودم
از جنس باران اما تو انگار از فصل زمستان آمده...
کنارم که باشی
پاییز دلتنگی ام
با همه ی غم انگیزی اش
و ابری بودن لحظاتش
زیباتر از بهار می شود
و همای سعادت می نشیند
به تماشای عاشقانه هایم
که در ساحل چشمانت
به پرواز در آمده اند
-باد صبا
روزهای پاییزی می گذرد
و برگهای درختان در انتظارت بی جان می شوند
اگر آمدی، سر راهت نخ و سوزنی بیاور
تا آخرین برگها را بدوزیم.
برگهای درختی که دیروز کنارش بودیم!
نه،شاید سپتامبر بود؟
دیوانه شده ام!
شاید سال ها قبل...
بگذریم
نیمه نوامبر نزدیک است، آخرین برگها در...
محبوبم!
برای خوردن بستنی شکلاتی در تابستان نیامدی... لطفا برای خوردن چای داغ، کنار هم در پاییز از الان اقدام به کاری کن:(
۱۳ آبان را یادت هست ؟؟؟
همان روز که آخرین روز آزادی ام بود
زیر آن باران مه خورده در آن روز پاییزی مگر می شود که نشود این دل تسخیر دو گوی جاسوس تو ...
با ژاکتی که برایم بافته ای ، پاییز را در آغوش کشیده ام...
تمام این فصل بوی تو را میدهد... • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
عشق \
فقط یک داستان عاشقانه نیست
عشق ینی به یک نفر دیگه
بیشتر از خودتون
اهمیت بدید (:
イムんム
دلم تو را می خواهد
ای تک ستاره ی خوشبختی ، وقتی نیستی ،ظلمت وتاریکی ،تمام وجودم را در بر می گیرد، وچنان غرق رویاهای مشوش می شوم که گذشت ایام را حس نمی کنم
سلامم را به باد صبا می سپارم تا چون کبوتری زیبا، به سویت پر گشاید...
دلم تو را می خواهد
ای تک ستاره ی خوشبختی ، وقتی نیستی ظلمت وتاریکی تمام وجودم را در بر می گیرد، وچنان غرق رویاهای مشوش می شوم که گذشت ایام را حس نمی کنم
سلامم را به باد صبا می سپارم تا چون کبوتری زیبا، به سویت پر گشاید...