مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «هنوز باورم نمی شه عباس صفاری هم رفته باشه.» مردی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «کی بودن؟» مرد جلویی گفت: «شاعر مورد علاقه ام.» مردی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «می شه یکی از شعرهای ایشون را برامون بخونید؟» مرد کتابی...