حاجت من در همه عالم تویی این جهانم و آن جهانم هم تویی ️️️
ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است
جان من است جانان، جان دلنواز دارم
چون بماند خالی از من جای من گر تو همراهم نباشی وایِ من...
گفتند: « داروی دل چیست؟ » گفت: «از مردمان دور بودن...»
تا تو از در در نیایى از دلم غم کى شود
دست نمی دهد مرا بی تو نفس زدن دمی
تا عشٖق تو در میان جان است جان بر همه چیز کامران است
نیست جز روی تو درمان ، چشم گریان مرا
درد بر من ریز و درمانم مکن زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
ز عشقت سوختم ای جان کجایی بماندم بی سر و سامان کجایی؟ هزاران درد دارم لیک بی تو ندارد درد من درمان کجایی؟
وه چه شود اگر شبی بر لب من نهی لبی تا به لب تو بسپرم جان به لب رسیده را