پنجشنبه , ۱۵ آذر ۱۴۰۳
هر صبح،به یادت، چشم به افق می دوزم وبرای آزادی در روز پیش روبرای شرق کُردستان و چهار پارچه ی کُردستانم سرودی اتحاد می خوانم.شعر: عمر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
برگ ها به پرواز در آمدند از شاخه های بلند با شادی به رقص افتادند در مرگ خوددر میان وزش باد به رنگ سرخ گل حنابندان خزان را جشن گرفتند برای بهار در راه مانده.شعر: عمر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
خوبی، نیک ترین راه و روش است،در پیشگاه پروردگار!نه سجده گذاشتن به دروغ و پر از معصیت.اگر خواهان شیرینی بهشتی، راست کردار باش و در راه راست قدم بردار.شعر: عمر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
من کُردستانم برگی بی شاخه و شاخە ای بی تنه و تنه ای بی ریشه و ریشه ای بی خاک و خاکی بی نقشه و نقشه ای بی مرز و مرزی بی مرز...اما همچون آرارات، پیرمگرون و دالاهو همچون قندیل بلند و محکم ایستاده امهمچون خورشید در مصاف با تاریکی ها سرود من یک کُردم را سر می دهم.شعر: عمر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
باران بیا تا که آتش درونم، زیر نم نم قطراتت خاموش شود.می دانم که زمان آمدنت است، اما هنوز آزرده خاطری عیب ندارد!بیا و نم نمک بر بیابان خشک سرزمینم فرود آی صبر پاییز به سر آمده و زردی و پژمردگی بە بار می آوردتو کماکان نیامدی و شهر و دە و زمین های کشاورزی و خطوط زمین های شخم زده خشک شده اند،و مشتاقانه منتظرند، برای قطرات باران مهربانی...شعر: عمر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
پاییز با گریه های مادرانه اشگرد و غبار درختان را می زداید.شعر: عمر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...