شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
به مامانم گفتم من بمیرم چیکار میکنی گفت مجلسی برات میگیرم که چشم عمه هات کور بشن...
عمه ی خوب و مهربان منقدردان تمام لحظاتی هستم که کنارم بوده ایاز شما بسیار آموختم و در کنارتان تجربه های شگفت انگیزی را کسب کردمتولدتون مبارک باشه عمه ی دوست داشتنی من...
به مامانم میگم اگه من بمیرم چکار میکنی میگه یه مراسمی برات بگیرم چشم عمّه هات در بیاد.. سلطان غم ننه...
دختر که باشیمرهم مادر میشیعزیز پدر میشیراز دار برادر میشینفس شوهر میشی اماعمه که میشی کلا به فنا میری!...
به اسم مادرم قسم برا عمو دلواپسمعمه دعا کن که یه وقت به قتلگاه دیر نرسمکربلا سراسر همه اشک و آهنوبت علمداری عبداالله...