خاطرات من و عمه لیلا بین...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

💖خاطرات من و عمّه لیلا💖🥰

بینِ بچه های آقا و عزیز...
همشون بودن مرتّب و تمیز

عموها و عمه های خوب و گرم
عمه لیلا بود لطیف و ناز و نرم😅

دهه شصتی بودم و کم حاشیه
خاطراتِ من پر از نقاشیه☺️

دوش حمام، کنارِ حوض عزیز
عمه لیلا عین ماه، گِرد و تمیز

پرده های اتاقارو می کشید
غُر میزد، بر سرِ من داد می‌کشید؛

نبینم بیای واسه چِش چرونی
خودتو بتّابونی ، بِچّلونی😅

من که شیطون تر از این حرفا بودم
پشت پرده ی اتاق ، تنها بودم...

پرده و اتاق و خونه ی عزیز...
حوض آب و دوش و عمّه ی لذیذ😆

ای خدا چه لذتی بهتر از این؟؟
دیدنِ صحنه های دیرین دیرین🤣

خدایی بهشتِ تو ؛ یه جوری بود
عمه لیلا واقعاً، یه حوری بود🤣

من و عمّه لیلا ، هم سنّ نبودیم...
دوست بودیم، از همدیگه دور نبودیم

بعدِ مدرسه می‌رفت با دیگرون
مغازه آقا رضا خوشگذرون...

می‌خرید تنقّلات ، کشک بزرگ
میومد فوری خونه مادربزرگ😅

با نگاه پرفریب و حیله گر...
من و کرده بود همیشه دربدر

می‌خرید کشک بزرگ برای خود
واسه من کشک میآورد قد نخود

آق رضا خوشگذرون با این کارش...
کاری کرد که فحش بدم به خواهرش🫣

آخه من تنها بودم خونه عزیز
یه کلاس اوّلیِ خوب و تمیز🫠

پیشِ عمه ، آقا و مادربزرگ
عمو احمد و حسین ، با نَن بُزرگ

چه روزای خوبی بود ، یادش بخیر
شادی ها و خنده ها ، یادش بخیر

عمه لیلا؛ شوخی کردم با شما😘
همیشه هستم دعاگوی شما🤲

بمونی برای همسرِ گلت😘
بچه ها و نوه های بُلبُلِت🥰

۱۲۰ سال همگی زنده باشید🤲
تا ابد ، سرخوش و پاینده باشید

بهزاد غدیری ، نویسنده و شاعر کاشانی
ZibaMatn.IR
ارسال متن