شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
فرودگاه جای عجیبی استمکانی بین اینجا و آنجاجایی که نه خانه ی انسان به حساب می آید،نه مقصددرست به برزخ می ماندجایی برای نفس تازه کردنمکانی برای جدا شدن از دنیای بیرون... نوشته ی لیزا آنگراعترافات در ساعت۷:۴۵ ترجمه ی مهناز مهری...
از فرودگاه ها متنفرم. فرودگاه محل رفت و آمد هواپیما ها نیست، محل سفرهایِ هوایی نیست. فرودگاه مکانِ وداعه، مکانِ بغض و چشم هایِ قرمزه، مکانِ خداحافظی هایِ طولانیه. فرودگاه قبرستون عشق ها و رابطه هاس. فرودگاه ها از قبرستون ها هم غمگین ترن.نویسنده عطیه چک نژادیان...
در هیاهوی روزگار دنیای درونم را می بینم دنیایی که خالی از جنگ است اما چه کنم که دلم پیش فرودگاه هایی است که مسافرانش در انتظار رفتن .هر ثانیه که می گذرد دلم برای آدم هایی که نمیشناسم تنگ می شود گویا جهان را آواره کرده اند برایم گویا زلزله ایی زیر پایم را می لرزاند .بمانید که سخت دلتنگ همه شما هستم...
آغوش من، فرودگاهفرودهایِ اضطراریِ توست! ️️️...
تو فرودگاه موقع کنترل مدارکم یارو چپ چپ نگام کرد و گفت چند لحظه صبر کنید. پرسیدم ممنوع الخروجم؟گفت احمق بلیط مشهد داری ،صبر کن خودکارم تموم شده ...
آغوش من، فرودگاهفرودهایِ اضطراریِ توست!️️️...