در شب قدر نشستم که تو پیدا بشوی باعث شادی من در شب احیا بشوی تا سحر زمزمه کردم همه جا نام تو را تا انیس دل طوفان زدهٔ ما بشوی دل من آینه شد عکس تو افتاد در آن پاک شد سینهٔ من تا که در آن جا بشوی...
کن عنایت بار اِلها سائل این خانه را این منم در میزنم بگشا در کاشانه را آمدم پیش تو با فرط گناهم ربّنا لیلة القدر است و من نامه سیاهم ربّنا