متن محسن سلیمی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محسن سلیمی
احساساتم قیمتی هستند
اشتباه نگیر ؛
با آمدنت بعد از اینهمه سال
آنها را نمیتوانی داشته باشی
برای پرداخت آنها فقیر شده ایی.
در همین حوالی کسانی هستند که
تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند…
اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند.
ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻣﺮﺩﺍﺏ
ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﺗﺮﯾﻦ ﮔﻞ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ
چون در مرداب گل میدهد
ﻣﯿﺪاﻧﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ در ﻣﺮﺩﺍﺏ
ﮔﻞ ﻣﯿﺪهد؟
تا ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ؛
در ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻫﻢ
ﻣﯿﺸود ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ…
میشود زیبا بود…
ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩ…
و ﺍﻣﯿﺪ ﺩاشت.
دلم
یه گلخونه از آدمایی که دوستشون دارم رو میخواد!
تا بتونم هر روز بهشون رسیدگی کنم!
تماشاشون کنم!
کِیفِ دنیا رو ببرم از اینکه همشون سهمِ منن،
و فقط منم که اجازه ی مراقبت از اونهارو دارم!
یه گلخونه، پُر از آدمایی که قلبشون بویِ یاس میده!
گلخونه ی...
ماندن چیزے ست ڪہ،نہ هرڪسے آن رابلد است،نہ هرڪسے لیاقتش را دارد
آنرابراے اهلش یادبگیر وبرایش بمان..
روشونه های تو حساب میکنم
اونجا فقط جای سر منه،
باهرکی جنگیدم میام سمتت
اونجا هنوزم سنگره منه...۹
یلدای مبارک...
نگرانم
نگران خودم ؛
مبادا در هجوم برف خاطراتت
جوجه گنجشک دلم یخ بزند
در این خیابانهای دلگیر...
در این زخم های پیاپی...
در این تکرار نبودن ها...
در این یخبندان تنهایی...
من از بی عدالتی حاکم بر زمین
در مرگ روز و نقاب تاریکی
سخن می گویم
من از تنهایی ناتمام ِ تمام آدم های روی زمین
حرف می زنم...
زیباترین حرف یعنی تو...
با تو ای زیباترین حرف ِ من،
میتوان تاریک ترین شبها را به مهمانی خورشید برد...
حالا ملالی نیست تنها دوری تو که می دانم یک روز،
زیباترین حرفها را با همان لبها و چشمانت با واژگان مقدس خدا
به ارمغان می آوری....
از دقایق طراوت و انتشار تو در من چه می توان گفت...
باید سکوت کرد و تماشاگر انتقال من از من به تو شد...
انسان سرزده فتح می شود و بی هیچ بهانه تسخیر...
معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و همه به من خندیدند، اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند دیدنی نیست...
قلبم را
کف خیابانهای آلوده ی شهر
پهن می کنم...
من
به دنبال نگاههای هوس آلود و حریصانه ی این مردم نیستم
من
گدای نگاه معصومانه ی تو ام
که با مهربانی ات زندگی را دوباره
به این قلب تکه تکه
بازگردانی...
اگہ مے خواے تو این دنیا زندہ بمونے،
بایدیادبگیرے ڪہ خودت مراقب خودت باشے
چون هیچڪس قرار نیست این ڪار و واست بڪنہ...s.m
دلباز ترین محفل نابی ست که بودن باید،
و رسیده ست چنان طعم هر طعم که آنرا باید،
و چه خوش بوست شمیمی که در آن را باید،
هر کس به سر کوی تو چون می آید،
آن طعم که تو را گفتم و یابد باید،
شاید که فرشته ست...
ای تکرار نشدنی ترین احساس من..
قلب تپنده ی زندگی ام
آغوش امنِ روزهای خستگی ام
رویایی ترین خواب عاشقی ام.
دوست می دارمت....
دل که یاد نمی گیرد
دوری را
فاصله را
دل که نمیفهمد
صبر را
تحمل را
دل است دیگر...
مدام بهانه میگیرد و گلایه میکند
حق هم دارد!
جدایی بر گریبان عاشق خیمه میزند
جنگ را برپا میکند
و بغض را حاکم...
امان از نبودن ها…
در خیالات خودم
در زیر بارانی
که نیست...
می رسم با تو به خانه
از خیابانی
که نیست...
می نشینی روبرویم
خستگی در می کنی
چای می ریزی برایم
توی فنجانی
که نیست...
باز می خندی
و
می پرسی
که ....
حالت بهتر است ؟
باز
میخندم
و می گویم...