متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
به رنگ آسمان چشمان آبی ت را ساده می بینم
خدا هر آنچه زیبایی ست برایت داده می بینم
به دارم میکشد آن زلف شبگیر تو ای گل
وقتی به روی شانه هایت موی افتاده می بینم
نمیدانی صدای نغز آهنگ قدم هایت
تکو تک تک تکو تک تک به...
صدای چک چک خون از سر زلفت پریشان تر
صدای هق هق از خون گریه های تو خروشان تر
برقصان و به رقص آور عروس خون و زیبایی
برقصان ای با وجود این همه داغت تماشایی
یک عاشق برای خودش ربنا می گفت
هی گریه می کرد و خدا خدا می گفت
آنقدر که گریه کرد تا گریه از ما گرفت
نوکری از اشک خود ویزای کربلا گرفت
حضرت عشق اشک عاشق ارمغان دارم
من از هزاران مرگ تدریجی نشان دارم
من برای تو خبرهای فراوان...
آن مرغ خوش آوازم که دنیایم قفس گشته
غم هجرانت آوازی در این سینه نفس گشته
نمانده طاقت و تابم نظر کن سوی من امشب
سرابی بود بی پایان نشانت خار و خس گشته
من و شب های تنهایی سراسر هر دو را جنگم
به خون دل می غلطم به...
از مسیر کوچه ها گرگ خطر گرفت ترا
پری خوب قصه ها یک دردسر گرفت ترا
طلسم یک زن سیاه با ورد جادوی سیاه
پر از نفرت و کینه ها از پشت در گرفت ترا
برف سرازیر شده از آخر ماه بهمنی
جوخه جوخه دروغ های کلاغ خبر گرفت ترا...
گرگ خطر برده ترا غذای توله می شوی
دنیای غم برده ترا هق هق گریه می شوی
مثل تو مثل بره ای که با گرگ شد بزرگ
راه فراری نیست ترا آخر دریده می شوی
تو را چگونه بیابم کنارم اگر که نباشی
تو را چگونه بخوانم غزل اگر که نباشی
بی بوسه ات چگونه شب را به سحر رسانم
تو را کجا بیابم در غزل اگر که نباشی
تو مهربان منی پر و بال و استخوان منی
کلاه قدر ندارد به شانه ات سر...
پرچم عشق
آنکس که به یادت شده مسدود منم
از عشق تو دیگر هیچ نیاسود منم
سیب دندان زده از عشق تو خورده
پرچم عشق را از آن افزوده منم
جانم انگار فقط پای تو باید برود
از عشق تو بر ماتمش افزود منم
روزی که به شیطان تو بها...
🍁شهر سنگستان🍁
حالا این من و این دست یخ بسته و تنهایی
عاشق کش ای تلفیق خنجر و خون و زیبایی
از تو هنری غیر شکستاندن دل ها نیست
والله این چنین راه و روش در خور ما نیست
قدر هق هق ات شانه برای سر نهادن نیست
این افتاده...
آسمان قلبم ابری ست ماه زیبایم کجایی
تنم یخ بسته سردست گرمی جانم کجابی
به طول شعر کوتاهی بیا امشب کنارم باش
بی تو مگر غزل شود ؟ غزلخوانم کجایی
بیا بازم رها کن بند و بار از پیرهن ات را
به عطرت کن معطر باز فضای پیکرت را
که...
بی تو منم تنها ترین تنهای بی کس
بیا بانوی من ، به فریاد ، دلم رس
بیا تو هر چه می گویی لایقم من
به چشمانت بگو عاشق کشی بس
-
وقتی عشق خاطره ها می شود
مریم پر از بهار بی بها می شود
لیلا به جرم عشق درون سینه
در انزوای زیر سیطره ها می شود
مجنون با نگاه پر از انتظار
دیوانه ی درون قصه ها می شود
دستان خسته از زنجیر روزگار
لا جرم در تنور جفا...
در خانه فاجعه فریاد می کشد ریشه از دل خاک می کشد هر روز
عاشقی در فراق معشوق اش با غم تریاک می کشد هر روز
می کشد با غم عشق سوخته را می برد با خود تا رها باشی
می برد تا پوچ تر از پوچ شوی در نقش...
لبخند زدی خندیدنت می کشد
دو چشمان سیاه تو می کشد
گرمای لبت آتش به پا میکند
پس لرزه ی آهت مرا می کشد
از شعله های یاد تو آتش به پا خواسته است
بس که سوزانده مرا قلبم به غم آراسته است
این زردی روی مرا نیک تماشا کن ببین
سوخت شمع وجود من از دوریت کاسته است
نامهربان خون شد دلم عذاب قلبم را ببین
بر این قمار عشق تو زندگی ام...
قرار به وقت نیمه شب در هوای شیطانی
آسمان مرطوب و سرد با احساس طوفانی
گرمای تن ات چه آتشی به جان من کرد
یوسفی بودم که در رفتم کسی در باز نکرد
بیا بر من بتاب ای عشق جانم
که بی تو تیره شد این آسمانم
مرا غیر از تو نیست کس خریدار
که بی تو بسته شد در دکانم
نذار با نبود تو فرو بریزد
میان هر شب من با میانم
ندیدی عرض این نبودنت را
چقدر طول می کشید در...
بار دیگر از یاد تو شعله به پا خواسته است
آتش افتاده به جانم ، قلب من آراسته است
این زردی روی مرا نیک تماشا کن عزیز
سوخت شمع وجودم از دوریت کاسته است
نامهربان خون شد دلم عذاب قلبم را ببین
ببین قمار عشق را زندگی ساده باخته است...
بار دیگر از یاد تو شعله به پا خواسته است
آتش افتاده به جانم ، قلب من آراسته است
این زردی روی مرا نیک تماشا کن عزیز
سوخت شمع وجودم از دوریت کاسته است
نامهربان خون شد دلم عذاب قلبم را ببین
ببین قمار عشق را زندگی آسان باخته است
بار دیگر از یاد تو ، شعله به پا خواسته است
آتش افتاده به جانم ، قلب من آراسته است
نازنینم زردی روی مرا نیک تماشا کن کنون
سوخت شمع وجود از دوری تو کاسته است !
من همان شعر غریب قصه های ناتمام ام
در شهر خود غریبم که یک آشنا ندارم
نفس در سینه حبس و متهم به جرم عشقم
با یاد خاطرات ات در خیال خود اسیرم
هر نفس در لابلای کوچه های درد و غم ها
میشوم گم آه از این درد با...
از این هردم شکستن ها هنوز آرامشی باقیست
پریشانی نکن ای دل تا در تو سوزشی باقیست
این دود ها یعنی که تو تنها نیستی دلکم
هنوز از سیگارهایی که میکشی چند نخ باقیست
از این دنیا همین قدرش برایم بس که می بینم
در ابتدای کلبه ام در دودها...