متن محمودرضا عزتی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمودرضا عزتی
دارد بوی (تو) می آید
نمیدانم چه کسی تو را به خودش زده
که مرا یاد لاله های گوش تو می اندازد
یادت می آید؟
من اسم این عطر را گذاشته بودم( تو)
اما روی شیشه اش نوشته بود
(آنجل)
محمودرضا عزتی
از کتاب پلیور زرد
بر ریل های پیر برایم غزل بخوان
سرتاسر مسیر برایم غزل بخوان
بگذار سر به شانه ی تنهاییم عزیز
ای ماه سر به زیر...برایم غزل بخوان
مانند ابر دور تن کوه من بپیچ
بانوی تن حریر برایم غزل بخوان
من یک قطار دربه درِ بی مسافرم
در کوه و در...
عشق...
عنکبوتی بی رحم است
که همه ی ما را تور میکند
همه ی ما عاشق میشویم
من...عاشق تو
تو...عاشق او
او...عاشق او
عزیزم...عشق وحشتناک است
عشق همیشه یک سرش میرسد به قاف
محمودرضا عزتی
از کتاب پلیور زرد
از من نخواه به (تو)
بگویم (شما)
شما که مرا دوست ندارد
من که شما را دوست ندارم
من تو را دوست دارم
تو از اول هم تو بودی
به خدا که بعد از این هم
هیچ شمایی
تو نخواهد شد
و...تو
دیگر هیچ وقت برای من
شما نمی شوی...