مثل رقصیدن صبحی که تماشا دارد شوق دیدار تو کنج دل من جا دارد
زیر چتر آرزویم در خیابانی که نیست با خیالت بال می گیرم کبوتر می شوم
هر زمان می بینمت از قبل بهتر می شوم فکر کن با هر نگاهت شعری از بر می شوم سنگم و با رود می غلطم به شور دیدنت هرکجا باشی به سمت تو شناور می شوم آشنایم با زبان سنگ و باران و علف شانه هایت را که می بارم...