موسیقی عجیبی ست مرگ بلند می شوی و چنان آرام و نرم می رقصی که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
می رسد وقتی که همه چیز تمام شود یا با جدایی یا با مرگ هر دقیقه ای که با تو گذشت آویزان بود از شماطه اندوه چندین بار وقتی خیره در چهره ات بودم تیک تاک ساعت را می شنیدم
من به بودنش نیازمند شدم . وقتی که دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم . وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم . وقتی که او تمام کرد ، من شروع کردم . وقتی که او تمام شد ، من آغاز...