این زلف چون صراحی،هر بار چون سراب است من مست این سیاهم یا می به پیچ و تاب است چون آب در چکیدن سرخی ترین شرابی یا در توهمم وصل، هذیان در خطاب است من را نگیر از صف، من هم تو را خمارم این خیل در تماشا خود سخت...
گاه گاهی تنهایی ام را با زمزمه های آبشار چشمانم مرور می کنم چنان گرم هذیان عشق می شوم که گویا عمری تنها نبودم -مهدی ابراهیم پور عزیزی (نجوا) @mhediebrahimpoor