اشعار و تصنیف
این صفحه شامل اشعار و تصنیف های ادبی و راز ونیاز اینجانب مهدی ابراهیم پورعزیزی " نجوا " می باشد سپاس از همراهی تان
شب یلدا
قاف قرار به سر رسید در چله ائی دیگر تا انارهای دل ما کنارهم، به نظاره بنشینند چشمان در انتظار را
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
چه کرده است
دست ایام
با حال دل من
درچشم به راهی
آرزوهایی که
ناله غم سرداده اند
چگونه چشم بدوزم
ردپای نگاهی را که
قصیده باران را
درگوش زمان نجوا میکرد
آه چه گویم
ازماتم نشسته بر خاطراتم را
درد عجیبی
نشانه گرفته است
برگ برگ دفتر شعرم را...
چه تقدیری داشت طفل آفتاب!
زیر نگاهی که :
می نالید
داغ نشسته بر روزهائی که
زمین
در اسارت شیطان
بی قراری هایش را
زیر تیر رس نگاه سرد زمستان
فریاد می زد
ابراهیم پورعزیزی نجوا
متن درموردوقف:
وقف بذل و بخشش از ژرفای دل ، رهائی از تکاثر شیطانی و طواف در سایه سار امن الهی است.
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
بمناسبت روز پرستار (تولدحضرت زینب س )
چه غایت زیبائی است،نبض حیات با خنکای محبت دستانی که نوازش می دهد دل های به انتظار نشسته را در تنگنای لحظه های تب دار زیر موجی از لبخند هائی که هر روز بی دریغ جان می بخشد شکوفه های امید را
سپاس...
تو چه می دانی
از آتش
نشسته بر گونه هایم را
از آنروزی که
مروارید چشمانم
تنها مرهم درد هایم بود
پای زخم هایی که
قصه تنهایی را
نجوا می کرد .
مهدی ابراهیم پور عزیزی نجوا
@mhediebrahimpoor
متن در مورد عید فطر
آنگاه که ربنای ابراهیم خلیل از بلندای کوههای گرم وسوزان مکه به همراه آواز خوش اللهم لبیک لا شریک لک لبیک
بسوی عرش الهی به صدا در می آید ورهپوپان طریقش الغوث الغوث رااز جان ودل خویش همسرایی می کنند ،از آسمان ندای رستگاری وتقرب...
متن زیبا درمورد رمز تحقق رویاها:
اراده ، رمزگشا در تحقق رویاهای رو به فرداست.
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
متن در مورد خیرین مدرسه ساز
برخیز، صدای پای باران می رسد به گوش در طلوعی که معمار باغ مدرسه دیار مهرورزان، سبد سبد گل یاس را در قدمگاه عشق وایثار به هدیه گذاشته است
مهدی ابراهیم پورعزیزی
🌻متن زیبا در مورد تولد
شادمانه زادروزت نوش کام تان ، پر از عطش شب های بی سحر و به زیبائی عشق نشسته بر پنجره انتظار، چشم دلتان نور آفرین باد.
🧚♂🧚♀قهقهه مستانه ی قاصدک خیالت پرآوازه و لحظه لحظه رویاهایت به زلالی شبنم نشسته بر گل بوته مهربانی باد...
چه زیباست
هنر را درآغوش کشیدن در تلاطم رویایی که. بی صدا نقش تو را فریاد می زند
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
می ستایم خروش جاودانه ات را
در هم آوائی با طلوع آفتاب ایستادگی ات، میان طنین روح بخش تلاش و ایثار، آنجا که که مام وطنم را این چنین به درگاه افتخار به وجد و هلهله وا داشته است
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
🤲 دستانم تو را می خواند 🤲
با تلاوتی
🌴 از سرود عشق🌴
آنگاه که به آواز در می اید
ربنا لا تزغ قلوبنا
میان دستان تشنه ام🤲
دل بسته ام به مهر کائنات آنگاه که نقشینه مهر استاد در سینه ام موج می زند تا سرفصل مهربانی ها با نام
حضرت عشق سرآغازی باشد بر تندیس رویاهای نشسته بر سینه روزگار
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
معلم دولت عشق است آنکه نامش مفرح روح است روشنی بخش روزهای رو به فرداست
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
دلگیرم از روزگاران
که میان گرد نشسته
بر گمان هایی
که فریاد می زنند
آه نشسته
بر این همه دلگیری را
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
خسته حالم
از فقر میان دستانی
که زل می زد
به تکه نانی
بر دهان مرغکی
خسته از سفر
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
🌺 کتاب
دولت عشق است
میان هم همه ی
تنهایی هائی
که سایه به سایه می رباید
سکوت نشسته برخیالم را
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
🌺 کتاب
دولت عشق است
میان هم همه ی
تنهایی
که سایه به سایه می رباید
آرامشم را
مهدی ابراهیم پورعزیزینجوا
* سفرکنید به حوالی دلتان شاید انتظار به سر رسد پشت خاطراتی که در لمس نگاهت ثانیه ها را می پاید
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
شعر
چگونه شعر کنم
قاف غزل هایم را
درتنگنای بی هم نفسی
وقتی که بی تو بودن ها
سایه به سایه
تعقیب می کند
بندهای شعرم را
شعر - سپکو
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا