متن هوا چه غریبانه تاریک است
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات هوا چه غریبانه تاریک است
توهای خالی اطرافیان
درختان پاییز را
توهم بار کرده اند
و من، برای خودم
که صدای پرندگان را می فهمم
اما نمی خواهم جواب دهم، ناراحت هستم
ای کاش...
منسجم ترین
صبح ها، باز می گشت
تا پرندگان
در میان تاریکی شب، جان نمی دادند
پرنده در کنارم، جان می...
خنده های تلخ...
خنده های مصلوب...
خنده های بازمانده از قافله
و کسی که توان گریه ندارد
هزار بار می خندد
حکایت خیلی ها
حکایت همان، خنده است
خنده های ناتمام شکست
خنده های -
بهت زده ی غریب
خنده های نا ملموس ابهام
رعنا ابراهیمی فرد
ای مظلوم همیشگی
جلوی آینه - آنقدر زیبا - بودم
که پرندگان
برای من - تَن تَن - می خواندند
ودلهایی که
برایم می تپید ند
نقش عاشق پیشه های مظلوم را
چه کسی بازی خواهد کرد
فهم، مشکل است
و شب تنها...
و جیرجیرکهایی که
سازهای شب را در...
هیچ چیز مرا راضی نخواهد ساخت
و تردید چه کنم ها
بر فراز خانه های تخیل شادمانه می رقصند
می دانم...
تنها، آرزوی یک خیال خوش
ساعتهای منزوی را
به - انتهای شب - امتداد خواهد داد
من باران غمگین روزگار را
در پسِ پرده های به ظاهر آرام
دوست...
ای مظلوم همیشگی
احساسها، شوالیه هایی هستند
در میان گرد باد حوادث
احساسهایی که...
خواهان، التیام پلی هستند
از شبی به شبی دیگر
قلبها ... !
آن قلبها که تکیده ی -
شکستهای باقی مانده از عشق اند
آنها، شب تابهای پنهان را
از میان تاریکی شب، خواهند دزدید
و...
باید \چشمها را شست \
تا انتهای حقیقتی پاک
مقطع زمانی که
همه در یک مسیر
آن را، طی نمی کنند
عده ای در گذشته و عده ای در آینده
بازی شطرنج می کنند.
نا امیدیها...
طبیعت را، بارور خواهند ساخت
باد آبستن است
باد آبستن است
ادراک شیشه ها،...
دست بردن بر یک زخم کهنه ...
دل ظریفم را، چنگ می زند
به خاطرم می آورد
که زخمها، چه دیر کهنه می شوند
و درد تنهایی را
می نوازند تا - انتهای انزوا
رعنا ابراهیمی فرد
و اینک سکوت...
تفکری بر،
بالاتر از رنگ - سیاه - رنگی نیست
و تطهیری بر،
تاریکی وحشت زای حیات
و صدای اذان
که آغاز شب را، اخطار می دهد
و سکوتی پر معنا برای آسمان
رعنا ابراهیمی فرد
به خاطرم بسپارید
تاهیچ گاه رنگ سبز را
از جیب های تنهایی ام، بیرون نگذارم
به خاطرم بسپارید
تا هیچگاه...
لبخندی را که بر مرگ، می زنم
نثار چشمانِ مظلوم دیگری
نگردانم
رعنا ابراهیمی فرد
مهتاب را برای آشتی
به سراغ من بیاورید
تا تاج روشنایی را، در دل شب
به زلفان صاف و بی صدای من بیاویزد
پرسم از دیار نگرانیها
اندازه ی غم ها
چند سانتی متر است
و قد آرزوها چند...؟
می دانم...
درگیریهای طوفان
فراتر از، سانتی مترهای حقیقت است
رعنا...
چهار زاویه ای - بی انتها
شبی غمگین، مهمان من است
اکنون، کار ساده ایست گریستن
گریستن...
برای یک، دلتنگی سهمگین
دلتنگی ابر و باد
دلتنگی خورشید و مهتاب
من برای...
دلتنگی - آب و آینه - خواهم گریست
زیستن...
تکرارِ زیستن
و زیستن؟
پرسم از دیار دلهره ها
زیستن...
ای مظلوم همیشگی...
مظلومیت مهتاب را...
در آینه ی تاریکی آب چگونه خواهی دید
مگر نه اینکه...
آینه آواز خود را صبح دمان می خواند
آیا سکوت تاریکی در واژه ی آینه پیدا نیست!؟
ای کاش می رفتیم
ای کاش...
تا اوج صدا و هیجان پیش می رفتیم
تا سکوت...
در تخته سیاه حقیقت درس خواهم داد
تمسخر نکردن را ...
معنا را ...
ژرفا را ...
عمق را ...
و دریافتن را ...
و مگس هایی که منتظر مرگ من هستند
بر جسد متبرک من جولان خواهند داد
ای مظلوم همیشگی ...
تفاوت همیشه هست
تفاوت شب و روز...