مست و خرامان می رود در دل خیال یار من..
دلتنگی اتفاق عجیبی ست؛ گویی خواهی مُرد اما نمی میری …
فریاد ز محرومیِ دیدار و دگر هیچ…
وردت این است که بیگانه ی خویشم خوانی ..
تو جان منی ، وداع جان آسان نیست...
بیا ردیف کن این جمعه های درهم را...
خواستنش تَمَنّای هَر رَگ...️
به تو حاصلی ندارد غمِ روزگار گفتن...
ندارد غیر لیلی جسم مجنون، جان شیرینی...
سپارم به تو جان که جان را تو جانی..️
لستِ أمام عینی، لکنّکِ کُل مَا أرى.. در برابر چشمانم نیستی، اما تمام آن چه می بینم، تویی
دل را قرار نیست مگر در کنار تو ...
من دلم پیش کسی نیست خیالت راحت ...️
گیرتو بود که نخ کش شد، دلم...!
خلقی اندر طلبت، غرقه ی دریای غم اند..
قدردان خود نی ام ازبس که با خود بوده ام
ذره ی خاکم و در کویِ تواَم جایْ خوش است..
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
هرکه در آتش نرفت، بیخبر از سوز ماست...
صد سبزه گره زدم که یارم باشی...
در درون جان تست ، از خویشتن جو یار خویش ...
صبر را عاجز کند دردی که بیش از طاقت است...
او فقط آمده بود از دلِ ما رد بشود
کسی کَز طاقِ دل افتاد ، از جا بر نمی خیزد..