گر چاره تویی بیچاره منم جانا ....
بیگانه شَوم از تو که بیگانه پرستی...
تو مرا کُشتی و امید ِ بها نیست چرا؟
من هنرپیشه خندان درون گریانم
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را ...
کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری...
گر طبیبی شادمان بینی، مریضش بهتر است... کاشانی
تو مپندار که از یار گذشتیم و گذشت
با زندگی خوشم، که بمیرم برای تو...️
گر من بروم تو با که آرام کنی ..؟
گر به منّت زنده باید بود ، مردن نعمتی ست... کاشانی
بهار هم که بیاید پاییز های ِمانده را چه کنم؟ صابر
حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد..
دلا جستیم سرتاسر ندیدم در تو جز دلبر ...️
چون نباشی تو، چه عید است و چه نوروز مرا؟ مشهدی
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
که دل به نیشِ نگاه تو متصل دارم...
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم...!
و عشق خود از کلامم زاده می شود…
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ی ما را ....
جان چه میدانست از دنیا چه ها خواهد کشید..؟!
من مُهره مِهر تو نریزم، اِلا که بریزد استخوانم...
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام