گر جهانت بِفکَنَد من حاضرم بردارمت...
شمع شبی سیاهم و چشمم به راه تو...
هر صباحی عید داریم از تو خاصه این صبوح...
کلُّهم حَولِی.. ولکِنِّی بدُونکِ وحدِی! همه دور و بَرَم هستند.. من اما بی تو تنهام..!
همه شب بی مه رخسار تو روزم سیه است مشهدی
من سخت نمیگیرم سخت است جهان بی تو...
مرا با سوز جان بگذار و بگذر....
زِ بس گشتم خیالِ تو، تو گشتم پای تا سر من ...
ای عشق ! نبوسیده کنارم نگذار...
گفتی خوشی تو بی ما زین طعنه ها گذر کن...
از حریصان نیست چیزی در جهان جز آه سرد...
آن که هرگز بر آستانه عشق پایْ نَنهاده بود، سر بِنهاد..
خوشا دلی که تو باشی نگار پرده نشینش...
تا به این مرتبه خونخوار نمی باید بود...
جان ما و دل غُلام رویِ توست ️
شش جهت بی کسی و من تنها...
و آن روز که با تو می رود نوروزست
مرهم زخم دلم جز خم گیسوی تو نیست... تبریزی
چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ...️
هر آنچه دوست داشتم برای من نماند و رفت
دست خالی ماند هر کس دامنِ دنیا گرفت...
یاد مرهم ز دل ما به جراحت گذرد !
هر شش جهتم اى جان منقوشِ جمالِ تو...
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجر آورش ...