بی کس تر از آنم که مرا یاد کند کس... مشهدی
کس دل به اختیار به مهرت نمی دهد
مرا خود کُشتی امّا یادِ من بسیار خواهی کرد..
هذا قلبی، من هٌنا مرّ القساة.. این قلب من است، سنگدلان از اینجا گذشتند
گُنَه است بَرگرفتن نظر از چُنین جَمالى ...
آن منِ سرسختِ مغرورم یا منِ مغلوبِ دیرینم !!
از همه سوی جهان جلوه ی او می بینم..
ما را غمِ تو کُشت و تو را نیست غمِ ما
بر مزار بیکسان مهتاب ، گُل می آورد
من سخت نمیگیرم ! سخت است جهان بی تو ...!
صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی...
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا ...
عمری که صرفِ عشق نگردد بطالت است...
صیدی که تو را گشته گرفتار منم من..
نوبتِ سوختنِ ما، به جهنم نرسد....
به کُجا بَرَم سری را که نکرده ام فدایت؟
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو...
همیشه حسرتِ آغوشِ اوست در بغلم..
چه حیله کنم تا من خود را به تو در دوزم..؟
کس نفهمد معنیِ ما، مصرعِ پیچیده ایم
لب بر لبم بنه و بستان جان شیرینم...
بعد از این دست در آغوش که خواهی کردن... قلندر
بوسه گر نیست دلِ خسته به پیغام خوش است... در قرنطینه
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟