کبوترِ قمری کبوترِ قمریام... سه روز گذشته از آن لحظهی خاموش، که بال گشودی و بیوداع از پنجرهام پریدی به سوی آسمان. نه صبح بود و نه شب، لحظهای بیزمان که در آن دل من، چیزی از من، با تو رفت. دلم برایت تنگ شده است، چنان که زمین برای...
کبوترِ قمریام... سه روزست که از پنجرهام پر کشیدی و من، در آغوشِ سکوت، دلتنگِ پرهای نرمت ماندهام. تمام شبها را با حسرتِ پروازی که نبود، گریستهام... دلم برای آغوشت تنگ است.