متن تنهایی عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی عمیق
مرگ من آن لحظه که ترکم تو کردی، سر رسید.
گاهی قلبم به اندازه ی نبودنت درد میکند.
انگار نبودنت تمامی ندارد.
خسته نشده ای از این همه نبودن.
تو نباشی ،
جهانم ، جان ندارد،
و من ، بی جان،
« هم» به انتظارت ، نشسته ام
«هم » به دنبال جان می گردم،
برای جهانم .
«شوریدگی»
در این شام تار،
در پشت پنجره نور،
که باد از میان شاخههای بید میگذرد
و آه تو را به ارمغان میآورد از دور،
لبخندی بر لبانم نقش بسته؛
اما، چه کسی میدانست برای آخرین بار!
درد تو،
مانند برفی سنگین،
بر شانههای من میبارد،
مینشیند و سنگینی میکند....
ای که چشمان تو آشوب دل ماست، کجایی؟
بارها
به خاک و از خاک
رفتم و آمدم
چیزی تغییر نکرد؛
من بودم و
این همه من!
اینکه هر روز
برایت سطرهای عاشقانه بچینم
ببینم چند لحظه بعد
پرندگانِ بیخانمان
حرفی برایم باقی نگذاشته باشند
اینکه هر شب
خواب ببینم
پاییز
از سر و کولم بالا میرود
و من...
ارامش،
واژه ای عجیب برای من
میدانی گاه گاهی در میان کلمات
در میان واژه ها در سطر سطر هر کتاب در میان هیاهوی افکارم در جست و جوی ردی یا نگاهی از تو که لحظه ای از ان هم کافیست فراموش کردم ام خودم را
من تویی شده ام...
وسط این همه دلتنگیه دل، بغلم کن.
که به آغوش تو بد محتاجم.
احساسم
جاریست در چشمانم؛
نگفته رازم را،
میدانی؛ میدانم؛
نگرفته نبضم را،
میفهمی؛ میدانی؛
نخوانده حسّم را،
میخوانی؛ میدانم؛
پس،
از چه روی نالانم؛ گریانم؟
پای این احساس،
میمانم؛ میمانم...
تنهایی،
چیزی نیست که بشود فریادش کرد؛
تنهایی،
یک حسّ تنهای درونیست؛
احساسیست ناب؛
تنهایی،
گاهی:
نهفتههای یک انسان را،
آشکار میسازد...
آمدم با تو باشم؛
فقط با تو!
و قلبم را برایت هدیه آوردم؛
در کادویی،
از جنساحساس؛
به رنگ محبّت!
امّا تو...
بازتابیست مرا؛
بازتابیست...
به تلافی شکستن قلبم؛
بازتابیست مرا...
نبودنت را به دوش کشیدم، چقدر سنگین بود.
می خواهم فریاد بکشم اما بر سر چه کسی...
تو؟
هرگز...
می خواهم نفرین کنم چه کسی را...
تو؟
هرگز...
می خواهم یک دل سیر گریه کنم برای چه کسی...
به غیر از تو؟
هرگز...
و می خواهم بمیرم برای چه کسی...
باز هم به غیر از تو؟
هرگز...
آری...
بمان ، که مرا با خیالت توان زندگی نیست.
زخمی تر از آنم، که زخمم تو نبینی.
هزار کوهِ یخی قد کشید در شعرم
نداشت معجزه ای آفتاب مایلِ من
به شِکوه لب نگشودم تمام عمر از تو
شبیه بُغضی در پرده ماند ، مشکلِ من
دوباره دخترِ باد است و سعی باطلِ من
وَ شاخه شاخه صدای شکستن دلِ من
آوار ه یعنی :من.....
که در کوچه پس کوچه های خاطراتم دنبال تو میگردم.
تنهام انقدر تنها که صدای سکوت دل را میشنوم.
من پزشک نیستم، اما درد خود میدانم.
دوری از آغوش گرم توست، که سخت بیمارم.