متن تنهایی عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی عمیق
در خلأ نگاهت، من پژواک خویش را گم کردهام…
و تنها سکوت حرف میزند.
تو نقطهای در نقشهی وجودم،
و من مسیری بیپایان…
که به هیچ جا نمیرسد.
هر رفتنی، جهانی را با خود میبرد،
و من در همان جهانِ خالی، تنها قدم میزنم…
افسوس که بی تو،
انتظار جانم به لب آمد.
گِره زدم غزلم را شبی به پای ردیف
فقط به یاد تو بوده سَر و صدای ردیف
شبیه کودکِ ترسو دخیل روسری ات
گرفته فاصله را دستِ ادعای ردیف
برای محوِ فراموشیِ جهازِ جنون
بیا دوباره رفو کن جناغِ نایِ ردیف
پناهِ خاطره در خاکریزِ افکارم
دریده قافیه ها را...
وَ او محرم نشد با دل،
میانِ لحظههای عشق؛
من از دیدِ نگاهِ او،
چنان بیگانهای بودم!
در آسمان بیانتها دنبالت میگردم😪
در بیت بیتِ شهرِ قلبم، جای دارد
جز، او، نمیخواهم، کسی دیگر، بیاید
خانه ی دل را تکاندم،
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن نبود.
با من نبودی
و سالها
بودنت را با خود دیدم،
در چینِ هر آینه،
در خوابِ هر پنجره،
در سکوتی که
شبیه لبخندت نمیشکست...
گفتم:
«ای که هنوز نیامدهای
چرا ردّ پایت از پیشانی ام نمیرود؟»
و عشق
چون مرغی بیجهت
بر شانهام نشست و گفت:
«تو هنوز نیفتادهای
چگونه میخواهی برخیزی؟»
در آینه نگریستم
نه خود بودم
نه دیگری
سایهای بودم، افتاده بر آتش
بیصدا
بیصاحب
اما پر از فریاد
من به آتش...
چشم در خواب، ولی با سحر بیزار آمد
ماه از آیینهی بیبال و پر بیزار آمد
دل اگر سرمهی آتش نکشد بر مژهها
نرود، از نفس رهگذر بیزار آمد
باد، آواز عبور است اگر مست نباشد
ابر، از زمزمهی بیخطر بیزار آمد
کوه، آن لحظه که افتاد به دامان سکوت...
باد میآید، ولی از سمت و سوی هیچکس
بغض میبارد، بدون گفتوگوی هیچکس
ماه بر آیینه افتادهست، اما در شکست
میتراود نور از اشک سبوی هیچکس
در دل شبهای خاموشم چراغی نیست نیست
جز دل من، در نخ خاموشکوی هیچکس
دست بر دیوار تردیدم، دلم در سایههاست
مرز بین ما...
گاهی ،
نگاهم
ردِ
نگاهیست
که
نگاهی
نکرد
و
گذشت
بر لبم خنده، ولی در دلِ من ماتم بود
خنده ای سرد، که از گریه ی پر باران بود
هرکجا نام تو را عشق به لب میآورد
پشت آن زمزمهها، سایهای بیپایان بود
رفته بودم که فراموش کنم نامت را
هرچه را یاد نبرده ست، به دل پنهان بود
عاشقی...
خیالات باطل در مورد من به ذهنت راه نده
که چرا رابطهی ما چنین سرد شده است؟!
از وقتی که تو رفتی،
من روزهام.
نه در خوردن و نوشیدن!
بلکه در حرام کردن همهی مردم بر خودم،
جز تو...
شعر: #انار_مفتی
ترجمه: #زانا_کوردستانی
محال ترین محال آرزوی من.
محاله بی تو زندگی.
---
گاهگاهی دنیای ما پر از دردهای پنهان است، دردهایی که کسی نمیفهمد و کسی نمیبیند. همان آرامش ظاهری که نشان میدهد همه چیز خوب است، در عمق قلب ما پر از غم و تنهایی است. گاه، تنها بودن و فهمیده نشدن، سنگینتر از هر خاک ناپیدا است.
در این...
چشم بگشا، شب فرو افتاد در دامان کوه
ماه چون آیینهای لرزید در چشمان کوه
باد، پیراهن به تن کرد از غبار کاروان
گریهاش پیچید در پیچ و خم پنهان کوه
شعلهای خاموش در دل داشت فانوسم، ولی
نور میپاشید از بغض لب سوزان کوه
آه از آن لحظه که...
افتاد مسیرت به ره دل ، اما به دلم نیست توانی
یک عمر همه را صرف تو کردم شعر و غزل و شوق جوانی…
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
خداوندا ندانستی که یک ماه
درون این زمین و آسمان است؟
تمام این جهانت را بگردی
فقط یه ماه در این کهکشان است
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
همانند درختی در...
بهشت من سیه چشمان مست و عاشقت بود
که بر من بستی اش، کل جهانم شد جهنم.