از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان ؟ کافرَست آن که تُرا بیند و بیدین نشود !
از درد و دل کردن برای خلق بیزارم هرشب غمم را میکِشد بر دوش سیگارم
ازبس که خلق پشت نقاب ایستاده اند باور نمی کنند من بی نقاب را..!
در پِیِ پُرسش بی پاسخ این خلق مباش گله هر روز به دنبال چرا خواهد رفت!
از همه خلق دلارامم تویی...
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد با خلق نکرده است نه چنگیز نه تاتار