شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
همه چیز مصرف می شود و بعد دور انداخته می شود بیشتر از همه انسان...
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند...
بس که درگیر زندگی بودیم یادمان رفت دو تا چای بریزیم و کمی زندگی کنیم!...
با این دل ماتم زده آواز چه سازم؟!...
من شکفتن ها را میشنومو جویبار از آن سوی زمان میگذرد ......
وای بر من / تو همانی که امیدم بودی!؟...
مثل ابرای زمستون دلم از گریه پره شیشه ی نازک دل منتظر تلنگر......
درد دارد همیشه دل کندندرد دارد تمام پایان ها...
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببردنه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد...
همه سر خوش از وصالت/ من و حسرت خیالتهمه را شراب دادی و مرا سراب دادی...
ستارهها نهفتم در آسمان ابریدلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من . . ....
خوش به حال انار ها و انجیر ها دلتنگ که می شوند می ترکند...
آدما زود فراموش میشن ، تقصیر از آدم ها نیس دوست داشتن ها دروغه !...
معلم میدانست،فاصله چه به روزمان می آورد که به خط فاصله میگفت خط تیره...
بی تو تاریک نشستمتو چراغ که شدی ؟!...
و دلی که میگیرد ، بی هیچ دلداری....:)...
با تو چه زندگیایی که تو رویاهام نداشتم...