پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سرنوشت...
سرنوشت را باید از سر نوشتشاید این بار کمی بهتر نوشتعاشقی را غرقِ در باور نوشتغُصه ها را قِصه ای دیگر نوشتاز کجا این باور آمد که گفتگر رَود سَر برنگردد سرنوشتگل بکاریم از دل گِل گُل بَرآریمدر زمستان در بهاران زیرِ بارانگل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیمباغبانِ روزگاریم سرنوشت را باید از سر نوشتشاید این بار کمی بهتر نوشتعاشقی را غرقِ در باور نوشتغُصه ها را قِصه ای دیگر نوشتاز کجا این باور آمد که گفتگر رَ...
ای مادرم ایران زمینآغاز تو، پایان توییبر دشت من، باران توییدر چشم من، تابان توییایران من ایران منآن مهر جاویدان توییای در رگانم خون وطنای پرچمت ما را کفندور از تو بادا اهرمنایران من ایران من...
لب خندان تو برق چشمان توبرده قرار از دل عاشق زارمبا من بی نوا بیش از اینم جفا دگر مکن یارم...
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توستوین جان بر لب آمده در انتظار توست...
آهای خبردار...کوچه های شهر پر ولگردهدل پر درده، شهر پر مرد و پر نامردهآهای خبردار، آهای خبردار باغ داریم تا باغیکی غرق گل یکی پر خارمرد داریم تا مرد...
می روم تا که فراموش کنم چشم تو رامی روم تا که در آغوش کشم یاد تو راو هوای هوس وصل ترا خواب تو راو نگاهت که جهان است و جهان در نگه اتشود آیا که فراموش کنم چشم تو راتا بسوزم و کنم خاک غزل های تو را......
خوب شد دردم دوا شددل به عشقت مبتلا شد خوب شد...
توی کوچههایه نسیم رفتهپیِ ولگردیتوی باغچههاپاییز اومدهپی نامردیتوی آسمونماهُ دق میدهماهُ دق میدهدردِ بی دردیپاییز اومدهپاییز اومدهپی نامردییه نسیم رفتهپی ولگردی...
ستارهها نهفتم در آسمان ابریدلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من . . ....
آبی که از این دیده چو خون می ریزدخون است بیا ببین که چون می ریزدپیداست که خون من چه برداشت کنددل می خوردو دیده برون می ریزد...
چشمانت راز آتش استو عشق ات پیروزى آدمى ستهنگامى که به جنگ تقدیر مى شتابدو آغوش اتاندک جایى براى زیستناندک جایى براى مردن...