در تمام روز در تمام شب در تمام هفته در تمام ماه لحظه های هستی من از تو پر شده
احساس من و ساز تو جان های هم آهنگ ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز
هر نفسی می رسد از سینه ام این ناله به گوش که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
ای تپش های دل بی تاب من صحبت از مرگ محبت مرگ عشق مرگ او را از کجا باور کنم
ای خوب من دوستم داری را از من بسیار بپرس دوستت دارم را با من بسیار بگو
گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش می کنم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت
شرابی تو ، شرابی زندگی بخش شبی می نوشمت خواهی نخواهی
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
من به پای خود به دامت آمدم بی تو من کجا روم؟کجا روم؟
من به هر حال که باشم به تو میاندیشم تو بدان این را تنها تو بدان
حذر از عشق ؟ ندانم سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم ! نتوانم_!
معنای زندگی من با تو بودن است در کنار تو مفهوم زندگی مفهوم عشق نیز است
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
در خموشی های من فریادهاست آنکه دریابد چه میگویم....... کجاست..؟
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین تو آه مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
جرعه جرعه می کشم تو را به کام خویش تا که پر شود تمام من ز جان تو
نام تو مرا همیشه مست میکند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب
درد بی درمان شنیدی ؟ حال من یعنی همین ! بی_تو_بودن_درد_دارد می_زند_من_را_زمین
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
خواهم ز خدای خویش، کنجی که در آن من باشم و آن کسی که من میخواهم
آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی... قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
یک سینه سخن به درگهت آوردم چشمان سخن گوی خاموشم کرد